گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
پرسش‌های اساسی جنگ نقد و بررسی جنگ ایران و عراق
جلد پنجم
مقدمه





اشاره

تبیین تحولات سیاسی - نظامی جنگ ایران و عراق برای توضیح علل و چگونگی وقوع رخدادهای جنگ، از زمان جنگ آغاز شد و پس از آن نیز ادامه یافت. در این روند،برخی از حوادث و عوامل، زمینه‌های شکل‌گیری رویکردهای جدید را در مواجهه با موضوع و مسائل جنگ فراهم کرد [1] .
در این میان تشدید مناقشات سیاسی پس از حادثه دوم خرداد 1376 در تعمیق و شکل‌گیری رویکرد انتقادی به جنگ نقش بسیار مؤثری داشت. این ملاحظات سیاسی - همراه با حضور نسل جدید در جامعه‌ی ایران و طرح مطالبات و نگرش‌های جدید سیاسی، اجتماعی و فرهنگی - نگرش متفاوتی را در مورد مسائل اساسی و بنیادین اجتماعی، سیاسی و اعتقادی از جمله نتایج و دستاوردهای جنگ ایران و عراق ایجاد کرد.
مشاهده این تحولات و رویکردها - با فرض اینکه پیامدهای سیاسی اجتماعی جنگ منشأ تحولات اخیر شده است - باعث شد تا جنگ ایران و عراق از منظر پرسش‌های جدید مطرح شود. پس از تحقیقاتی در این زمینه، مجموعه‌ی نقد و بررسی جنگ ایران و عراق طراحی شد که طی سال‌های 1378 تا 1382 به نگارش درآمد و در سال‌های 1380 تا 1384 منتشر شد [2] .

[ صفحه 12]

جلد پنجم این مجموعه که توضیح ساختار آن در ادامه خواهد آمد براساس دو ملاحظه طراحی و تدوین شد. نخست آنکه بررسی پرسش‌های سه‌گانه‌ی جنگ و توضیحات ارائه شده، کلیت بحث را در چارچوب دو گزینه - که مجادلات را شکل داده - قرار می‌داد. فرضا درباره وقوع جنگ دو دیدگاه شکل گرفته است؛ برخی آن را اجتناب‌ناپذیر و برخی اجتناب‌پذیر می‌دانند و یا درباره ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر نیز برخی تداوم جنگ را ضروری می‌دانند و برخی معتقدند باید جنگ را تمام می‌کردیم و این امکان وجود داشت.
در کتاب حاضر گزینه‌های مختلف در مقاطع سه‌گانه جنگ بررسی و سپس علت تصمیم‌گیری و پیامدهای آن بحث شده است. از این طریق در واقع مشخص می‌شود که هر تصمیمی در چه شرایطی و در برابر چه گزینه‌ای اتخاذ شده است. ترسیم چنین فضایی، ادراک بهتری برای خوانندگان فراهم خواهد کرد.
ملاحظه‌ی دوم در تدوین این کتاب، بررسی تجربیات جنگ و تأثیر آن بر مدیریت بحران‌های پس از جنگ است که در فصل آخر آمده است. در این فصل نحوه نگرش به جنگ فارغ از پرسش‌های نقادانه، از زاویه‌ی دیگری هم مورد توجه قرار گرفته است.
کتاب حاضر گرچه در طراحی اولیه مورد توجه نبود ولی در جریان تحقیقاتی که برای این مجموعه انجام گرفت، ضرورت آن به عنوان نوعی نتیجه‌گیری در مواجهه با پرسش‌های مطرح درباره جنگ حتمی شد.

روش تحقیق

با فرو نشستن التهابات سیاسی در جامعه و آشکار شدن نتایج بررسی‌ها و تحقیقاتی که انجام شده است. ماهیت و سطح گفتمان انتقادی در مورد جنگ تحت تأثیر قرار گرفته است و هر گونه پرسش و ارائه تحلیل در این حوزه بدون توجه به نتایج این تحقیقات و آثار منتشر شده در این باره، نتیجه

[ صفحه 13]

نخواهد داشت و مورد توجه مخاطبان قرار نخواهد گرفت. در عین حال پرسش این است که آیا نقد و بررسی جنگ با رویکرد سیاسی همانند آنچه در سال 1378 به هنگام انتخابات مجلس ششم صورت گرفت مجددا طرح خواهد شد؟ گرچه چشم‌انداز تحولات سیاسی - اجتماعی و سرانجام آنها تا اندازه‌ای مبهم است، با توجه به ماهیت تحولات سیاسی - اجتماعی و پیامدهای جنگ هشت ساله به نظر می‌رسد باید نوعی تداوم و پایداری در نقد مسائل جنگ را پیش‌بینی کرد؛ البته برخی از حوادث و عوامل مانند تحولات در ساختار سیاسی کشور، تشدید تهدیدات و احتمال وقوع تهاجم خارجی به ایران و پاره‌ای دیگر از مسائل می‌تواند در پیدایش رویکردهای جدید به جنگ تأثیرگذار باشد.
فارغ از این ملاحظات سیاسی که تا اندازه‌ای متأثر از ماهیت جنگ و پیوستگی جنگ با سیاست است و همچنین تأثیر و نقش مردم در جنگ و تأثیر جنگ بر تحولات اجتماعی و شکل‌گیری مناسبات جدید فرهنگی و تربیت یک نسل، به نظر می‌رسد باید موضوع جنگ ایران و عراق و مسائل آن را فراتر از این ملاحظات و در چارچوب «رویکردی نظامی - استراتژیک» بررسی کرد [11] .
چارچوب مطالعاتی کتاب حاضر بررسی گزینه‌های راهبردی جنگ ایران و عراق و تأثیرات راهبردی آن در مدیریت بحران‌ها، پس از جنگ است. این موضوع پس از مطالعاتی که درباره‌ی «رویکردهای موجود به جنگ، پس از جنگ»، صورت گرفت و نظر به جوهر جنگ که ناظر است بر پیوستگی جنگ و با سیاست و برای تأمین منافع و امنیت ملی، انتخاب شد.
اهمیت این موضوع به این علت است که پس از جنگ همچنان فضای تهدید و احتمال اقدام نظامی علیه جمهوری اسلامی ایران وجود دارد

[ صفحه 14]

و به نظر می‌رسد با تغییر فضای بین‌المللی و منطقه و حضور امریکا و اسرائیل در محیط امنیتی ایران، تا یک دهه‌ی آینده، آمادگی برای رویارویی با تهدیدات در کانون توجهات و تفکرات راهبردی و استراتژیک قرار خواهد داشت. بر همین اساس تعیین راهبردهای استراتژیک و الگوهای دفاعی برای مقابله با تهدیدات و مدیریت بحران، بدون توجه به تجربه هشت سال جنگ امکان‌پذیر نخواهد بود؛ زیرا اساسا دکترین نظامی کشورها که به راهبردهای دفاعی - امنیتی و متون آموزشی تبدیل می‌شود، بر پایه‌ی تجربیات نظامی آن کشور و سایر کشورها و جنگ‌ها است.
البته شواهد و قرائن زیادی وجود دارد که پس از جنگ، دستاوردهای جنگ عراق با ایران در ارزیابی تهدیدات و مدیریت بحران‌ها نقش اساسی داشته است ولی هنوز برای تبدیل آن به متون آموزشی و آموزه‌های نهادینه شده در ساختارهای سیاسی - نظامی اقدام اساسی انجام نشده است.
عوامل دیگری نیز در انتخاب این موضوع تأثیر داشته است که به برخی از آنها اشاره می‌شود. مراحل مطالعاتی جنگ ایران و عراق با بررسی «سیری در جنگ» [12] و گزارش و تحلیل سیاسی - نظامی از جنگ آغاز شد و با کتاب آغاز تا پایان به اتمام رسید. [11] پس از جنگ ایران و عراق با توجه به تحولات سیاسی - اجتماعی پس از جنگ و تأثیر پیامدهای آن در شکل‌گیری رویکردها و پرسش‌های جنگ نقد و بررسی شد. به نظر می‌رسد در مطالعات انجام شده، انتخاب این موضوع به معنای تعمیق و تکمیل رویکرد و روشی است که طی سال‌های گذشته انتخاب و انجام شده است. در نتیجه تا زمانی که این روند تکمیل نشود و به نهایت نرسد امکان ارائه تفکرات و روش جدید در بررسی جنگ ایران و عراق فراهم نخواهد شد.

[ صفحه 15]

همچنین دغدغه و نگرانی از این موضوع که «پس از جنگ با جنگ چگونه باید مواجه شد؟» در انتخاب موضوع بی‌تأثیر نبوده است. از مجموع مطالعات و تأملاتی که صورت گرفت این نتیجه حاصل شد که برای انتقال تجربیات و دستاوردهای جنگ هشت ساله در مقابله با تهدیدات حال و آینده باید «رویکرد نظامی - استراتژیک» به جنگ سازماندهی شود. در واقع، رویکردهای موجود و آنچه تاکنون درباره‌ی جنگ ایران و عراق تبیین شده است. پاسخگوی نیازهای حال و آینده نیست و باید بررسی‌ها، نظریه‌پردازی‌ها و مفاهیم جدیدی برای سازماندهی قدرت دفاعی ایران صورت پذیرد. در این مورد به نظر می‌رسد نوعی اجماع و توافق وجود دارد؛ زیرا تجربه جنگ ایران و عراق میراثی ملی و از طرفی تهدیدات نظامی و احتمال تبدیل آنها به جنگ نیز دغدغه و نگرانی‌ای ملی است، بنابراین فراتر از گفتمان‌های موجود باید رویکرد جدید نظامی - استراتژیک را سامان داد.ملاحظات مورد توجه در این زمینه که به نوعی ضرورت تحقیق را بیان می‌کند شامل موارد زیر است:
1 - جنگ‌های جدید در منطقه از اهمیت نظامی جنگ ایران و عراق کاسته است و باید این تجربه نظامی و گزینه‌های تصمیم‌گیری ایران در شرایط و موقعیت‌های حساس بررسی مجدد شود.
2 - سقوط صدام ملاحظات دوره «نه جنگ نه صلح» را میان دو کشور ایران و عراق برطرف کرد لذا با در نظر گرفتن ملاحظات جدید، تجربیات سیاسی - نظامی جنگ را می‌توان مجددا بررسی کرد [12] .
3 - ماهیت تهدیدات نظامی علیه ایران به دلیل تحولات سیاسی - اجتماعی و تغییرات در محیط امنیتی ایران دستخوش دگرگونی شده است. ماهیت و روش دفاع و مقابله با تهدیدات و اقدامات نظامی - امنیتی امریکا و اسرائیل با تجربه جنگ ایران و عراق متفاوت است و در نتیجه با بازنگری مجدد و با در نظر گرفتن شرایط آینده باید به مسائل توجه کرد.

[ صفحه 16]

4 - نسل جدید به زندگی و مناسبات آن نگاه متفاوتی دارد. منطق سودانگارانه بر تفکر و رفتار این نسل حاکم است.بنابراین، از منظر نگاه سودمندانه به جنگ ایران و عراق - و میزان مفید بودن آن - پاسخ به نیازهای دفاعی - امنیتی کشور در آینده می‌تواند تجربه جنگ را - فارغ از ملاحظات سیاسی - در کانون توجهات نسل جدید، محققان و تصمیم‌گیرندگان قرار دهد.
در این بررسی فرض بر این است که تجربه جنگ با عراق تأثیرات اساسی و تاریخی بر «رهیافت‌های دفاعی - امنیتی» ایران بر جای گذاشته است و براساس قاعده تعمیم‌پذیری، تجربیات جنگ قابل کاربست در شرایط مشابه خواهد بود. در عین حال تغییرات محیطی پس از جنگ، رهیافت‌های حاصل از تجربه جنگ را در مدیریت بحران به آزمون گرفته و تصحیح و تکمیل کرده است.
در این تحقیق با توجه به مواردی که اشاره شد دو پرسش بررسی می‌شود:
1 - گزینه‌های راهبردی ایران در مقاطع حساس جنگ چه بود؟ چه گزینه‌هایی انتخاب شد و چه نتایج و پیامدی داشت؟
2 - تجربه جنگ ایران و عراق در رهیافت‌های دفاعی - امنیتی ایران در رویارویی با بحران‌های خارجی و تهدیدات پس از جنگ چه تأثیری داشته است؟
در این بررسی و در پاسخ به این پرسش‌ها، به گزینه‌ها به معنای انتخاب‌های مختلف توجه می‌شود تا ماهیت تصمیمات روشن شود. در واقع اینکه در چه شرایطی و در برابر چه گزینه‌هایی تصمیمات اتخاذ شد، سطح بررسی را از گزارش و تحلیل سیاسی - نظامی به بررسی دفاعی - امنیتی و استراتژیک ارتقا می‌دهد. این بررسی به دلیل موضوع و روش به منزله مطالعات استراتژیک در حوزه‌ی مسائل جنگ در زمان جنگ و پس از آن است. برآیند این بررسی می‌تواند استفاده از درس‌ها و تجربیات جنگ را، که هم اکنون در ذهن و تفکر مسئولان سیاسی - نظامی کشور وجود دارد و در

[ صفحه 17]

برخی موارد پشتوانه تفکر و رفتار می‌باشد، به مفاهیم و روش الگوهای تصمیم‌گیری در رویارویی با تهدید و بحران تبدیل نماید.
بررسی گزینه‌ها برای سازماندهی رویکرد نظامی - استراتژیک، چنانکه روشن است از نظر موضوع و محتوا با آنچه پیش از این در بررسی جنگ ایران و عراق انجام شد، متفاوت است؛ به همین دلیل، در این موضوع تأمل شد که از چه روشی برای بررسی و تجربه و تحلیل داده‌های تحقیق استفاده شود تا از خلاقیت و نوآوری برخوردار باشد و مهم‌تر از همه با موضوع و محتوا نسبت داشته باشد.
بر این اساس، ابتدا موضوعات مهم در دوره‌ی جنگ انتخاب شد که تأثیر سرنوشت‌سازی بر روند تحولات جنگ داشت و نظام تصمیم‌گیری کشور را در برابر چالش‌های جدی برای تصمیم‌گیری کلان و راهبردی و انجام اقدام مناسب قرار داد. این موضوعات در هر فصل ابتدا به صورت اجمالی گزارش می‌شود تا مشخص شود موضوع و ابعاد آن چه بوده است، سپس رویکردهای موجود نسبت به این موضوع بررسی خواهد شد و پس از آن گزینه‌ها در آن شرایط خاص بررسی و تجزیه و تحلیل می‌شود و سپس علت انتخاب گزینه‌ای که در آن دوره‌ی زمانی انتخاب شده است و پیامدهای آن بررسی می‌شود.
در واقع ما از نظر تاریخی در دوره جنگ با انتخاب‌هایی روبه‌رو هستیم که در زمان خاصی صورت گرفته و تمام شده است ولی این تصمیمات بنا به نتایج و پیامدهای آن هم اکنون از منظر سیاسی نقد می‌شود. در بررسی حاضر کلیه‌ی گزینه‌های احتمالی در آن شرایط مورد بحث قرار می‌گیرد تا دلیل این انتخاب و پیامدهای آن مشخص شود و در بررسی مجدد با رویکرد نظامی - استراتژیک، این موضوع روشن شود که هر گزینه‌ای چرا انتخاب شده و آیا راه حل دیگری وجود داشته که بدان توجه نشده است؟
جمع‌آوری داده‌های مورد نیاز در این تحقیق به سه روش مشاهده، کتابخانه‌ای و مصاحبه انجام شده است. مشاهدات 25 ساله از حادثه جنگ ایران و عراق و پیامدهای آن، تحلیل و بررسی‌های دفاعی - امنیتی و

[ صفحه 18]

مشاهده تصمیم‌گیری و سیاستگذاری‌های کلان در این زمینه پشتوانه این تحقیق قرار گرفته است.
علاوه بر این، دسترسی به منابع آشکار و طبقه‌بندی شده، شناخت بیشتر از ماهیت موضوعات مورد تحقیق و تصمیم‌گیری‌ها را ممکن ساخته است. مهم‌تر از موارد یاد شده، مصاحبه و گفت‌وگو با تصمیم‌گیرندگان و صاحب‌نظران امکان شناخت بهتر از لایه‌های زیرین و ابعاد تفکرات و روش‌ها در انتخاب گزینه‌ها و تصمیم‌گیری‌ها را فراهم کرده است. روش تجزیه و تحلیل داده‌ها به تناسب موضوع و مباحثی که در فصل‌های مختلف دنبال خواهد شد متفاوت است و در بحث سازماندهی کتاب به آن اشاره می‌شود.
برای انجام دادن این تحقیق موانعی وجود داشته و دارد که در روند تحقیق و بررسی تأثیرگذار بوده و مورد توجه قرار گرفته است:
1 - جنگ ایران و عراق هنوز در مرحله‌ی توصیف و تجزیه و تحلیل قرار دارد و در پاره‌ای موارد از منظر سیاسی پرسش‌هایی مطرح شده است؛ در نتیجه، ادبیات موجود در زمینه موضوع تحقیق بسیار ضعیف است و هنوز هیچ‌گونه اقدام و تلاش جدی و اساسی در این زمینه انجام نشده است.
2 - در پاره‌ای از مباحث اساسی و حساس اطلاعات ناقص است و بنا به ملاحظاتی روایت‌هایی مختلف از موضوعی واحد عرضه می‌شود. این کاستی امکان روشن شدن موضوع را تا اندازه‌ای ضعیف می‌کند.
3 - برخی از مباحث دفاعی - امنیتی مربوط به حال و آینده در حوزه تصمیم‌گیری و تعیین راهبردهای کلان، دارای طبقه‌بندی است لذا طرح آنها به صورت روشن و شفاف دشوار است.
4 - تنوع موضوعات درباره‌ی دوره جنگ، پس از جنگ و آینده که در کتاب مورد توجه قرار گرفته است و گستره‌ی زمانی آن، به چارچوب‌های نظری و استفاده از روش‌های مختلف نیاز دارد که سازماندهی و استفاده از آنها در کتاب تا اندازه‌ای دشوار است.

[ صفحه 19]

در این تحقیق از «روش مطالعه و بررسی گزینه‌ها» در فرایند تکمیل تحقیقات و تجربیات پیشین در بررسی موضوعات و مسائل جنگ ایران و عراق استفاده شده است و از نظریه یا روش خاصی تقلید نشده است. در عین حال، بررسی دیدگاه‌هایی که در این زمینه وجود دارد نشان می‌دهد چگونه می‌توان در مواردی که برای تصمیم‌گیری گزینه‌های مختلفی وجود دارد و موضوع تاریخی شده است و مورد نقد و بررسی و پرسش و در معرض قضاوت قرار دارد، مسائل و موضوعات را بررسی کرد.
آنچه روشن است ما با انتخاب گزینه‌ها و تصمیم‌گیری‌های تاریخی‌ای روبه‌رو هستیم که در معرض نقد و بررسی قرار گرفته است و اکنون ما در صدد بررسی آن هستیم. بنابراین از تجربیات دیگران می‌شود بهره‌برداری کرد.
مایکل هاوارد، در کتاب خود، به این موضوع اشاره می‌کند که کلاوزویتز در تحقیق جنگ‌ها، فقط جنگ‌هایی را مطالعه می‌کرد که اطلاعات دقیقی از آن در دست بود؛ بنابراین حوزه‌ی بررسی او عملا به جنگ‌های اروپا و عمدتا اروپای غربی در دو قرن پیش محدود می‌شد. وی سپس می‌نویسد: داده‌های تاریخی می‌بایست تحت سه فرایند متمایز می‌شدند؛ اول از همه تحقیق درست تاریخی بود، دوم، پروسه پیچیده رابطه علت و معلول پیش می‌آمد یعنی تشریح اینکه چه اتفاق افتاده و پی بردن به اینکه چرا اتفاق افتاده است؛ سوم، ارزیابی وسائلی که فرماندهان استفاده کرده‌اند و قضاوت درباره آن و بررسی پیروزی یا شکست آنان بود. نکته مهم در روش بررسی جنگ‌ها و قضاوت درباره‌ی پیروزی یا شکست آنها این است که هاوارد می‌نویسد: «قضاوتی ممکن نبود مگر آنکه کسی قبلا نوعی نظریه را پرورانده باشد. نوعی تلقی که در شرایط حاکم چه اقدامی برای ژنرال از همه مناسب‌تر است.» [11] .
در اینجا تأکید شده است قضاوت براساس یک نظریه انجام می‌گیرد ولی دانش تاریخی چارچوب نظریه را تشکیل می‌دهد و نظریه بر قضاوت تاریخی پرتو می‌اندازد.

[ صفحه 20]

استیون لوکس در بررسی مفهوم قدرت و تأثیر آن و امکان ایجاد تغییراتی غیر از آنچه انجام شده است در کتاب خود می‌نویسد: «من با گلدمن موافقم که «داشتن قدرت...متکی بر درست از آب در آمدن برخی اگر و مگرها است» که اکثر آنها با واقعیت میانه‌ای ندارد. به طور خلاصه مسئله تصمیم در این باره که وقتی صحنه و شرایط دیگری را در نظر مجسم می‌کنیم چه چیزهایی را باید حفظ کرد و چه چیزی را تغییر داد، این مسئله عمیق با علاقه چهارم و کاملا مربوطی که ما نوعا در تعیین محل و موضع قدرت داریم به همان اندازه سنخیت دارد، این است علاقه تاریخ‌نگار یا دانشمند علوم اجتماعی، یا در واقع انسان معمولی به تعیین و تشخیص نقاطی که در آنجا ترتیبات یا وقایع بدیل می‌توانستند فرق مهمی به وجود آورند، این نقاط را «نقاط انشعابی» خوانده‌اند؛ یعنی نقاطی که از آنجا بتوان با راه‌های بدیل عملی، به نحوی موجه روبه‌رو شد. در واقع ما صرفا نه به نقاط انشعابی، بلکه به نقاط عطف توجه داریم. یعنی نقاطی که در آنجا به عقیده ما، فرد یا نمایندگان جمعی می‌توانستند اثر تغییر دهنده‌ای پدید آورند». [12] .
جیمز در دریان، در بررسی ارزش امنیت در دیدگاه‌های هابز، مارکس، نیچه و بودریا با اشاره به «امنیت بدیل» و اشاره به نظریات هایدگر درباره‌ی معنای پرسش، نظر فوکو را در تبارشناسی امنیت پذیرفته است و به نقل از وی می‌نویسد:«من در پی یک بدیل نیستم، نمی‌توان راه‌حل یک مشکل را در راه‌حل مشکل دیگری جست و جو کرد که در زمان دیگری و توسط افراد دیگری مطرح شده است. کاری که من می‌خواهم انجام دهم ارائه تاریخ راه‌حل‌ها نیست و به همین دلیل است که من واژه «بدیل» را نمی‌پذیرم. بحث من این نیست که هر چیزی بد است بلکه این است که هر چیزی خطرناک است. پس ما همیشه کارهایی برای انجام دادن داریم.» [11] .
ونتسل در کتاب نظریه‌ی بازی‌ها با اشاره به کاربرد این نظریه در حل مسائل و تصمیم‌گیری‌های استراتژیک می‌نویسد: «هنگام حل مسائل عملی

[ صفحه 21]

(اقتصادی، نظامی یا غیر آن) اغلب ناچاریم موقعیت‌هایی را تجزیه و تحلیل کنیم که در آنها دو یا چند طرف معارض در تعقیب اهداف متعارضی هستند و نتیجه هر عمل، بستگی به خط مشی انتخابی حریف دارد. چنین موقعیت‌هایی را «موقعیت تعارض‌آمیز» خواهیم خواند. تمام موقعیت‌هایی که در هنگام عمل نظامی بروز می‌کنند، موقعیت‌های تعارض‌آمیز هستند و هر طرف معارض، برای جلوگیری از موفقیت حریف دست به هر اقدام ممکن می‌زند. هنگام انتخاب یک سلاح با یک شیوه استفاده از آن در رزم - و به طور کلی هنگام طراحی عملیات نظامی - نیز با موقعیت‌های تعارض‌آمیز روبه‌رو هستیم. در این حوزه هر تصمیمی باید با این فرض گرفته شود که اقدام حریف نامساعدترین اقدام خواهد بود.» [12] .
هگل در بررسی مسائل به نکته‌ای اشاره می‌کند که قابل توجه است: یکی از درس‌های روشن تاریخ آن است که مسائل را نمی‌توان در مرتبه‌ای پایین‌تر از مرتبه‌ای که از درون آن برخاسته‌اند پاسخ گفت. [11] وی همچنین بر این نظر است که در روند تاریخ معمولا پرسش‌هایی مطرح می‌شوند که زمینه‌ی حل آنها فراهم آمده باشد. به همین دلیل چنین پرسش‌هایی همزمان، در ذهن افراد مختلف ولی به شکل‌های متفاوت مطرح می‌گردند [12] .
در هر یک از این نظریه‌ها برای مطالعه‌ی موضوعات مختلف، نکات قابل توجهی وجود دارد ولی چنانکه اشاره شد این بررسی بر پایه‌ی تجربیات پیشین و تکمیل آن و ضرورت موضوعاتی که مورد بررسی قرار گرفته، استوار است.

ساختار کتاب

سازماندهی تحقیق و عنوان‌بندی فصل‌ها با توجه به رویکرد جدید به موضوع پرسش‌های جنگ و تصمیم‌گیری در هر مقطع زمانی انتخاب شده است. ملاحظات مورد نظر در این تحقیق تحت عنوان «روش تحقیق» در ابتدای کتاب بیان شده و مطالب اصلی در پنج فصل سازماندهی شده است:

[ صفحه 22]

فصل اول) ملاحظات نظری - مدیریت بحران: موضوعات مورد بررسی در کتاب، در این فصل، از منظر بررسی‌های نظری ملاحظه شده است. از مباحث نظری به این معنا استفاده نشده است که از نظریه خاصی به عنوان چارچوب و یک دستگاه فکری در طرح مسائل بهره‌برداری شود بلکه نظریات و دیدگاه‌هایی که درباره‌ی موضوعاتی مانند: تهدید، بحران، جنگ، تداوم جنگ، پایان آن و بحران‌های پس از جنگ، وجود دارد، بررسی شده است تا بستر و چگونگی اوضاع ایران که از قبل جنگ تا پس از جنگ درگیر آن بوده است، به لحاظ نظری مشخص شود.
فصل دوم) وقوع جنگ: این فصل کتاب بر تهدیدات عراق قبل از جنگ و سپس آغاز جنگ متمرکز است. آنچه تاکنون تبیین شده است تجزیه و تحلیل اهداف و علل تجاوز عراق به ایران است. متقابلا موضوعی که بعدها در نقد شروع جنگ مطرح شده است به موضوع اجتناب‌پذیری جنگ متمرکز شد و طرح این پرسش است که آیا وقوع جنگ ایران و عراق اجتناب‌ناپذیر بود؟ به عبارت دیگر، آیا هیچ‌گونه راه‌حلی برای جلوگیری از وقوع جنگ، وجود نداشت؟ [13] .
در این فصل ضمن گزارش اجمالی واقعه و نقد و بررسی رویکردها، گزینه‌ها بررسی خواهد شد تا مشخص شود آنچه انتخاب شد از چه ملاحظات و اهدافی متأثر بود و چه پیامدی داشت؟ در واقع اگر گزینه دیگری انتخاب می‌شد چه نتیجه‌ای می‌توانست داشته باشد.
در یک نگاه اجمالی به نظر می‌رسد مسئله احتمال تجاوز عراق به ایران مورد توجه بوده است ولی تحرکات عراق در چارچوب انقلاب و نه مفهوم جنگ و پیامدهای آن، تجزیه و تحلیل می‌شده است. به عبارت دیگر، تحرکات عراق قبل از آغاز تهاجم، در چارچوب شکل‌گیری جبهه‌ی متحد

[ صفحه 23]

بین‌المللی علیه انقلاب اسلامی ارزیابی می‌شد. به همین دلیل، ارزیابی‌ها و روش‌ها در مدیریت بحران از این ملاحظه کلی تأثیر پذیرفته بود. به عبارت دیگر،مدیریت بحران به معنای استفاده از روش‌های سیاسی - نظامی برای بازدارندگی یا تأخیر در وقوع جنگ وجود نداشت یا به نتیجه نرسید و حتی در پاره‌ای از موارد از رخدادهای امنیتی قبل از جنگ و بعدها از جنگ به عنوان فرصت برای انقلاب و سقوط رژیم سکولار بعثی در عراق سخن گفته می‌شد.
فصل سوم) تداوم جنگ: موضوع اصلی در این فصل، اشغال و روش آزادسازی و سپس تصمیم‌گیری درباره‌ی روش ادامه یا پایان جنگ بوده است. موضوعی که اکنون مورد توجه قرار می‌گیرد این است که پس از آنکه عراق از تأمین اهداف خود ناتوان و ناامید شد با استقرار در مناطق اشغالی و با امید به مناقشات سیاسی در داخل کشور، به نظر داشت با استفاده از زمان، آنچه را در جبهه‌های نبرد، و با روش نظامی، به دست نیاورد، با اتکا به سرزمین‌های اشغالی که در تصرف داشت و با گذشت زمان و با استفاده از روش‌های نظامی - اطلاعاتی و امنیتی تأمین کند.تاکنون هیچ‌گاه به این موضوع توجه نشده است که قوای نظامی ایران - پس از ناتوانی در جلوگیری از پیشروی نیروهای عراقی و آزادسازی این مناطق در زمان بنی‌صدر - اگر پیشنهاد آتش‌بس را می‌پذیرفت و با مذاکره به دنبال حل و فصل اشغال سرزمین‌ها بود چه پیامدهای نامطلوب سیاسی - نظامی به دنبال داشت؟ بی‌توجهی به این پرسش به این دلیل است که مسئله اشغال با قدرت حل شد و جمهوری اسلامی ایران این مرحله را با پیروزی پشت سر نهاد.
در پاسخ به ضرورت حل معضل مناطق اشغالی، دو تحول اساسی و مرتبط به هم در عرصه نظامی و داخلی کشور صورت گرفت و علاوه بر آزادسازی مناطق اشغالی با تکیه بر قدرت نظامی، ثبات سیاسی در داخل تأمین شد. فرایند تحولات سیاسی - نظامی پس از فتح خرمشهر، موضوع

[ صفحه 24]

پایان جنگ را در دستور کار تصمیم‌گیرندگان قرار داد. آنچه در عمل انجام شد شش سال ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر بود. طولانی شدن جنگ و گسترش آن به شهرها و مراکز اقتصادی و صنعتی و مهم‌تر از آن چگونگی پایان جنگ با پذیرش قطعنامه 598، که پس از تهاجمات نظامی عراق به مناطق تصرف شده صورت پذیرفت و متعاقب آن تهدید اهواز و خرمشهر، این پرسش را به وجود آورد که چرا جنگ پس از فتح خرمشهر ادامه یافت؟ [14] در پاسخ‌های اجمالی، اطلاعات و تحلیل‌هایی بیان شده است ولی هیچ کدام موضوع را روشن و پرسش را رفع نکردند و پرسش‌ها همچنان باقی مانده است.
در این فصل مسئله ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر با روش بدیل‌سازی (روش تحقیق کتاب) بررسی خواهد شد، ولی اجمالا می‌توان گفت قدرت دفاعی ایران که پس از تهاجم ارتش عراق، در برابر این تجاوز ظهور کرده بود، در مرحله‌ی جدید برای آزادی مناطق اشغالی ساماندهی شد و ایران را در موضع برتر سیاسی - نظامی قرار داد. قطعا اگر این قدرت پیش از این می‌بود، توان بازدارنده‌ای بود که تهاجم ارتش عراق را سد می‌کرد و یا در صورت تجاوز، به شکست نیروهای عراقی در نقطه صفر مرزی می‌انجامید.
ماهیت این قدرت و پیامد گسترش آن، سطحی جدید از چالش را شکل داد و روش‌های پایان جنگ متأثر از درک‌ها و دریافت‌هایی بود که درباره ماهیت پیروزی‌ها در مرحله آزادسازی حاصل شده بود و موقعیت برتر ایران و چالش‌های احتمالی را شکل داده بود. آنچه مسلم است ابعاد و پیامدهای این تصمیم و انتخاب گزینه‌های احتمالی در صورت پیروزی یا شکست در عملیات رمضان، به عنوان اولین عملیات برای ورود به داخل خاک عراق، مورد توجه قرار نگرفت و به نظر می‌رسد نوعی خوش‌بینی اولیه برای دستیابی به پیروزی و پایان دادن به جنگ وجود داشته است.

[ صفحه 25]

اما این موضوع به آن معنا نیست که اگر راه حل دیگری انتخاب می‌شد، نتایج و پیامدهای آن مطلوب‌تر می‌بود؛ زیرا چنانکه بعدها روشن شد مذاکره با عراق تحت رهبری صدام به معنای ادامه جنگ با روش‌های سیاسی - اطلاعاتی و امنیتی و احتمال از سرگیری مجدد درگیری‌های نظامی بود. آنچه پس از فتح خرمشهر مورد نظر ایران بود و دنبال می‌شد و به نتیجه نرسید، همان روشی بود که امریکایی‌ها پس از تجاوز عراق به کویت در پیش گرفتند و پس از بیرون راندن نیروهای عراق از کویت و ناامیدی از برکناری صدام با کودتا یا ترور و روش‌های سیاسی - اقتصادی و روانی، سرانجام پس از 10 سال با حمله نظامی به عراق صدام را ساقط کردند.
فصل چهارم) پایان جنگ: جنگ پس از فتح خرمشهر ابعاد گسترده‌ای داشت و بعدها به دلیل نحوه پایان جنگ این پرسش به میان آمد که آیا بهتر نبود در موقعیت دیگری مانند فتح فاو یا زمان تصویب قطعنامه 598، برای پایان جنگ تصمیم‌گیری و اقدام می‌شد؟
این پرسش متأثر از پیامدهای ادامه جنگ و چنانکه اشاره شد روش پایان دادن به جنگ با پذیرش قطعنامه 598 است. در واقع نتایج سیاسی - نظامی جنگ در شکل و ماهیت پرسش تأثیر گذاشته است؛ حال آنکه اگر در شرایط دیگری هم جنگ به پایان می‌رسید مجددا می‌توانست به گونه‌ای دیگر پرسش‌انگیز باشد.
به نظر می‌رسد مسئله مهم در این دوره از جنگ در واقع ماهیت استراتژی ایران و عراق است؛ [15] زیرا تناسب لازم میان توان و مقدورات ایران با اهداف جنگ وجود نداشت و در بستر این ناتوازنی و گذشت زمان، پیروزی‌های نسبی در عملیات‌های محدود و سالانه از تصمیم‌گیری برای پایان جنگ مانع می‌شد. ضربه‌ی نظامی حاصل از باز پس‌گیری مناطق تصرف شده و تهدید

[ صفحه 26]

شهرهای اهواز و خرمشهر و همراه با آن عملیات منافقین با هدف پیشروی به سمت تهران! و برخی از حوادث دیگر به نوعی موجودیت نظام را به مخاطره انداخت و آنچه در ابتدای جنگ صورت گرفته بود، مجددا در حال تکرار بود. این ادراک از ماهیت تحولات نظامی نقش تعیین کننده در تصمیم‌گیری و خاتمه دادن به جنگ داشت.
فصل پنجم) پس از جنگ: بررسی نتایج جنگ در «مدیریت بحران‌های پس از جنگ» با بررسی بحران‌ها و سیاست‌های ایران در برابر هر بحران شامل: تجاوز عراق به کویت و حمله امریکا به این کشور، ظهور و سقوط طالبان، سقوط صدام و چالش هسته‌ای، در این فصل بررسی خواهد شد.

[ صفحه 29]


ملاحظات نظری (مدیریت بحران)

ملاحظات نظری

توجه به مباحث نظری و طرح آن هر چند به صورت اجمالی، ناشی از این ضرورت است که انتخاب گزینه‌های راهبردی و تصمیم‌گیری و مدیریت در دوره جنگ و استفاده از تجربیات حاصل از آن در رویارویی با تهدیدات و بحران‌های پس از جنگ، نوعی الگوی رفتاری را بیان می‌کند که مبانی و چارچوب نظری آن قابل تبیین و تعمیم می‌باشد. [31] مسئله‌ی مهم روش طرح مباحث نظری است که از سه طریق ممکن است؛ نخست آن که چارچوبی کلی از مباحث نظری در حوزه «امنیت ملی و سیاست خارجی» ارائه شود و واقعیات و رخدادها در چارچوب آن صورت پذیرد. استفاده از این روش سبب می‌شود کلیاتی از مباحث امنیت ملی و سیاسی خارجی، که در سایر کتاب‌ها و مقالات وجود دارد، جمع‌آوری و تنظیم شود و واقعیات جرح و تعدیل و براساس قالب‌های تعیین شده بیان شود. این روش، جز تکرار مباحث نظری و مخدوش کردن واقعیات و تجربیات، حاصل دیگری ندارد.

[ صفحه 30]

روش دیگری وجود دارد که براساس آن مفاهیم اصلی مانند تهدید، بحران، استراتژی جنگ و تصمیم‌گیری به عنوان موضوعاتی اساسی بررسی و تعریف شود و در بررسی واقعیات به این مفاهیم و توضیحات توجه شود. در عین حالی که این روش در فهم مفاهیم نظری و واقعیات کمک می‌کند، انسجامی در طرح مباحث نظری و تبیین واقعیات و تجربیات و قابلیت لازم برای ارائه‌ی یک الگو را ندارد.
روش سوم، تهیه‌ی چارچوب نظری بر پایه واقعیات و تجربیات است. بدین معنا که ما ابتدا به روند تحولات سیاسی - نظامی جنگ و پس از جنگ توجه کنیم و بنابر آن، چارچوب نظری و مفاهیم را بررسی و تنظیم کنیم. در این روش، میان واقعیات و ملاحظات نظری تناسب برقرار می‌شود. فرض بر این است که هر گونه عمل و رفتار در زمان بحران و جنگ از ملاحظات نظری استراتژیی متأثر است که عمل شده است بنابراین، باید با تحقیق و بررسی نظریه را کشف و تبیین کرد. در این مسیر به گفته کلاوزویتز «هر گونه تلاش و اقدام در جست و جو برای یافتن علل، وارسی و معاینه وسایل، به قلمرو نظریه رهنمون می‌گردد» [32] به گفته کریس براون ما قادر خواهیم بود با تمایز میان تصمیم‌گیری در شرایط بحران، «الگوی رفتاری» در بحران را استخراج کنیم. [33] در عین حال، باید همان گونه که فایرابند (Feyerabend) در کتاب ضد روش معتقد است، توجه داشت که پدیده‌های اجتماعی - انسانی پیچیده‌تر از آن هستند که بتوان از منظر تئوری و روش واحد آنها را تحلیل و تبیین کرد. از منظر متفاوت، لیکن با درونمایه‌ی مشابه، مفاهیم اجتماعی و فرهنگی را به علت محتوا و غنای فراوان نمی‌توان مظروف یک ظرف مشخص و ثابت قرار داد [34] .
با این توضیح، دوره جنگ و پس از آن به لحاظ تجربه‌ی جنگ، با تبدیل تهدید به بحران و بحران به جنگ و پس از آن تداوم تهدیدات و بحران‌های سیاسی - امنیتی، کشور با اوضاع غیرعادی روبه‌رو بوده که تکرار و تداوم آن نیز ممکن است.

[ صفحه 31]

الگوی تحولات دفاعی - امنیتی ایران به دلیل ماهیت موضوعات و تنوع و گستردگی آنها و مهم‌تر از آن روند و ساز و کار تغییر و تحولات تا اندازه‌ای با الگوی رایج تفاوت دارد و به همین دلیل استخراج چارچوب نظری منسجم با واقعیات دشوار است
«نظریه‌ی بحران» مایکل برچر در صورت جرح و تعدیل و اضافه کردن برخی از نظریات دیگر تا اندازه‌ای قابل بهره‌برداری است. برچر در طرح نظریه‌ی خود و اولین تجربه‌ی مواجهه با بحران می‌نویسد: «برای اولین بار در سال‌های 1947 و 1948 در برخورد با مسئله کشمیر که همچنان بین هند و پاکستان در جریان است، با مسئله بحران و جنگ مواجه شدم.» [35] وی سپس در دهه 60 و 70 میلادی مشغول مطالعه و بررسی بحران‌های بین‌الدولی قرن بیستم می‌شود [36] و هدف اولیه‌ی وی «تدوین نظریه بحران و رفتار در بحران می‌باشد.» [22] از این منظر برچر «بحران بین‌الدولی شامل پیدایش، گسترش، کاهش و تأثیر» [23] را مورد مطالعه قرار می‌دهد و هدف کتاب را از نظر سیاسی، استفاده از درس‌های تاریخ برای افزایش کیفیت و اثر بخشی مدیریت بحران در آینده در سطح بازیگر و نیز قادر ساختن تصمیم‌گیران برای مقابله‌ی بهتر با بحران ذکر می‌کند و در سطح نظام بین بازیگری، کاهش احتمال کشیده شدن بحران به جنگی تمام عیار هدف است و در صورت وقوع، تسریع در خاتمه دادن به آن با کمترین زیان تحمیلی بر نظام و بازیگر بحران [24] منظور نظر است.
نقطه عزیمت نظریه‌ی برچر بررسی بحران است که برای نخستین بار در مواجهه با بحران کشمیر تحت تأثیر آن قرار گرفته است، به همین دلیل برچر از مفهوم بحران حتی برای توضیح «جنگ» استفاده می‌کند. وی در کتاب خود تئوری بحران برای بر مبنای بحران در چهار حوزه و مرحله توضیح می‌دهد: [25] .
«مرحله پیدایش» از نظر برچر با وقوع بحران مشخص می‌شود که عبارت از افزایش شدید و بیش از حد معمول کنش متقابل است و شکننده می‌باشد. [26] «مرحله گسترش» شکنندگی خیلی شدیدتر از مرحله پیدایش

[ صفحه 32]

است و افزایش کیفی کنش‌ها بر احتمال مخاصمات نظامی دلالت دارد. در سطح بازیگر دوران بحران، ادراکات تصمیم‌گیرندگان ناظر بر فشار زمان برای تصمیم‌گیری و ازدیاد احتمال جنگ ناظر است. [27] در واقع، ادراک تهدید حادتر موجب نگرانی می‌شود؛ زیرا فشار زمان و احتمال وقوع جنگ وجود دارد. مرحله‌ی گسترش بحران و بالاترین حد وخامت اوضاع و حداکثر فشار روانی را نشان می‌دهد [28] .
«مرحله کاهش» به لحاظ مفهومی نقطه‌ی گسترش است و کاهش کنش‌های متقابل خصومت‌آمیز به سازش و خاتمه بحران منجر می‌شود. [29] .
در سطح دولت، کاهش، با زوال تهدید درک شده، فشار زمان و احتمال جنگ و حرکت به سوی قاعده‌ی غیر بحرانی تعریف عملیاتی می‌شود و فشار روانی بر تصمیم‌گیرنده یا تصمیم‌گیرندگان کاهش می‌یابد [30] .
«تأثیر» در واقع مرحله‌ای است که دنباله‌ی خاتمه بحران و عواقب بعدی آن محسوب می‌شود. تمام بحران‌ها در سطوح مختلف آثاری بر جای می‌گذارند [31] .
برچر در جلد دوم کتاب خود به نام بحران در سیاست جهان، به هنگام ارائه «الگوی جامع» این پرسش را مطرح می‌کند که آیا این توضیح برای الگوی جامع و آزمون آن به عنوان یک نظریه کافی است؟ وی در پاسخ می‌نویسد: «اگر منظور آن باشد که نظریه به عنوان یک ساختار دارای پیش‌فرض‌هایی که بتوانند تمام وقایع مربوط به یک پدیده را توضیح دهند، در این صورت فعلا پاسخ مثبت نیست و اگر تفسیر مضیقی در نظر داشته باشیم که نظریه با توجه به جوهره یک پدیده توضیحات بیشتر، هر چند ناقص از تنوع عینی پدیده و فرایند تغییر آن ارائه دهد، می‌توان گفت که الگوی جامع بحران، یک نظریه است.» [32] در واقع، برچر توضیح می‌دهد که الگو به معنی نمایاندن واقعیت‌ها نیست، بلکه ابزاری نظری برای توضیح واقعیت است. [33] الگو به فهم یک پدیده‌ی پیچیده کمک می‌کند تا هرج و مرج را جایگزین نظم کند. بدون داشتن چارچوب تحلیل، که الگو این امر را میسر می‌سازد، اطلاعات موجود از یک بحران به صورت پراکنده و صرفا اطلاعاتی تاریخی خواهند بود. [34] .

[ صفحه 33]

با استفاده از روش اولین تجربه‌ی برچر در مواجهه با بحران، در پاسخ به این پرسش که «تجربه ما در برابر بحران چه بوده است؟» می‌توانیم موضوع و مسئله‌ی مورد نظرمان را روشن و تعریف کنیم تا وجه تمایز آن با الگوی برچر آشکار شود. این موضوع با مرور وقایع و تجربیات ممکن است.
وقوع انقلاب در ایران و تلاش برای استقرار نظام جدید، آغاز شکل‌گیری روندهای جدید سیاسی - امنیتی و نظامی است. رفتار امریکا که حامی رژیم سرنگون شده‌ی شاه بود و واکنش‌های عراق، کشور همسایه، همراه با رخدادهای سیاسی - امنیتی در داخل کشور تأمل برانگیز بود. در عین حال، نوعی حساسیت به وضعیت شیعیان عراق و مسلمانان به ویژه در منطقه به وجود آمد و مسائل آنها پیگیری شد. بنابراین، در دوره‌ی جدید از نظر هویتی، اهتمام به دین و انقلاب و از نظر ساختاری اهتمام به تشکیل و حفظ نظام جدید و همچنین تلاش برای گسترش انقلاب در کانون ارزشی و واکنش‌ها قرار داشت.
مواضع و رفتارهای امریکا به دلیل به خطر افتادن منافعش بیانگر این بود که با پیامدها و توسعه و رشد انقلاب اسلامی در ایران و در سطح منطقه مقابله می‌کند. بنابراین، نوعی فشار و کنترل برای مهار انقلاب اسلامی صورت می‌گرفت و آثار مداخله در امور داخلی با تقویت جریان «میانه‌رو» مشاهده می‌شد.
عراق ضمن اظهار خرسندی از سقوط شاه از تأثیر انقلاب بر شیعیان عراق نگران بود و از طریق حمایت از گروه‌های ضد انقلاب و تجزیه‌طلب در کردستان و خوزستان، در امور داخلی ایران نوعی مداخله را سازماندهی کرد. علاوه بر این، تحرکات و تجاوزات مرزی عراق نوعی ناامنی را در مناطق و شهرهای مرزی ایجاد کرد.
روند تلاش‌های امریکا و عراق و حامیان منطقه‌ای آن و جریانات داخلی تدریجا نگرانی‌ها را دامن زد و نوعی همسویی را در تلاش و اقدامات علیه نظام و انقلاب بیان می‌کرد. در این مسیر، تصرف سفارت امریکا به دست دانشجویان مسلمان پیرو خط امام برای مقابله با سیاست‌های امریکا پس از

[ صفحه 34]

انتقال شاه به امریکا و جلوگیری از تکرار حوادثی همچون کودتای 28 مرداد، ماهیت تهدیدها و رویارویی‌ها را تغییر داد.
صدام که در تیر 1358 حسن البکر را بر کنار کرده بود، آماده‌ی حمله به ایران بود اما تحت تأثیر حادثه‌ی تصرف سفارت امریکا تلاش‌های خود را متوقف کرد تا سرانجام رویارویی ایران و امریکا را مشاهده نماید و امیدوار بود نظام جدید با اقدامات و سیاست‌های امریکا فرو ریزد. امریکا که تا آن زمان سیاست صبر و انتظار را دنبال می‌کرد، تلاش‌های جدیدی را آغاز کرد تا نظام جمهوری اسلامی بر اثر فشار بیرونی و بحران‌های سیاسی - امنیتی داخلی سقوط نماید یا مجددا مجبور شود روابط خود را با امریکا برقرار سازد.
بر اثر این تحولات، اهداف و سیاست‌های نظامی - امنیتی و روانی علیه ایران شکل و ماهیت جدیدی به خود گرفت و رویارویی ایران و امریکا بر کلیه‌ی رخدادهای سیاسی - امنیتی در داخل کشور، در سطح منطقه و بر رفتار عراق سایه افکند. عراق در چارچوب اوضاع جدید، اقدامات نظامی - امنیتی خود را تشدید کرد و درگیری‌های نظامی در مرز ایران و عراق در فروردین 1359 به اوج رسید. به موازات آن، امریکا به قطع رابطه به ایران و تحریم این کشور و سپس عملیات نظامی برای نجات جان گروگان‌ها اقدام کرد. روند تحولات داخلی نیز با ترکیب و روش جدید تغییر کرد و جبهه‌ای متحد برای براندازی شکل گرفت.
در برابر تحولات سیاسی، نظامی و امنیتی نوعی مدیریت برای مقابله و دفاع به وجود آمد. مفهوم‌سازی تحولات پس از تصرف سفارت امریکا در 13 آبان 1358 و با تشکیل بسیج مستضعفین در 5 آذر همان سال با هدف بازدارندگی صورت گرفت ولی هیچ یک از این اقدامات نقش و تأثیری برای پیشگیری یا بازدارندگی نسبت به تصاعد بحران نداشت و متقابلا تلاش‌ها برای تحمیل جنگ به ایران ادامه داشت و سرانجام هم به جنگ منتهی شد.
ماهیت و روند تحولات پس از پیروزی انقلاب به مدت بیست ماه نشان می‌دهد، چگونه تهدیدات داخلی و خارجی شامل اقدامات عراق و امریکا با هم

[ صفحه 35]

منطبق شد و تدریجا از درگیری‌های محدود سیاسی، نظامی و امنیتی به درگیری‌های وسیع و گسترده و سرانجام به وقوع جنگ منجر شد.
بر پایه این تجربه، نقطه عزیمت برای بررسی الگوی رفتاری از بررسی تهدید شروع می‌شود. موجودیت سیاسی و هویت دینی - انقلابی که دستاوردهای انقلاب اسلامی بود تهدیدی برای آنان به شمار می‌رفت که ادراک این تهدید موجب واکنش و در نتیجه پیدایش بحران گردید و تصاعد کنش و واکنش‌ها در تعاملی عمیق و پیچیده بحران را گسترده و به جنگ تبدیل کرد.
بررسی وقایع در چارچوب مفهوم «تهدید - بحران - جنگ» نشان می‌دهد که گرچه جنگ ایران و عراق پایان یافت ولی دوره‌ی جدیدی با «تهدید - بحران» و احتمال تبدیل آن به جنگ شروع شده و همچنان ادامه دارد. آنچه مهم است و ضرورت دارد به آن توجه شود این موضوع است که ساز و کارهای شکل‌گیری تهدید و تبدیل تهدید به بحران و سپس جنگ چگونه است؟ [35] در صورت وقوع جنگ چگونه می‌توان از گسترش آن جلوگیری و برای پایان آن اقدام کرد؟
جنگ ایران و عراق حاصل شکل‌گیری و تهدید و تشدید آن و تبدیل آن به بحران و سپس جنگ بود. ماهیت بحران و جنگ، بین‌الدولی بود ولی ابعاد بین‌المللی پیدا کرد. همچنین ماهیت تهدیدات عراق علیه موجودیت سیاسی نظام جدید، بحران و جنگ را موجب شد ولی در سال‌های پایانی جنگ مجددا عراق با تهدید موجودیت ایران موجب شد تا برای خاتمه‌ی جنگ تصمیم گرفته شود. در واقع وجود تهدید نقطه‌ی ثقل و محوری در شروع و پایان جنگ بود.
گسترش بحران و جنگ میان دو کشور ایران و عراق به گسترش دامنه‌ی جنگ در عرصه‌های زمینی و هوایی و دریایی منجر و حتی مناطق غیرنظامی

[ صفحه 36]

و مردم بی‌دفاع را شامل شد و عراق از سلاح‌های شیمیایی نیز به طور گسترده استفاده کرد. این تحولات ابعاد جنگ را از بین‌الدولی به منطقه‌ای و بین‌المللی تبدیل کرد.
با اتمام جنگ ایران و عراق، تداوم تهدیدات و پیدایش بحران‌های محدود سیاسی و احتمال تبدیل آن به جنگ، بیانگر تکرار روند تهدید - بحران - جنگ است. منطق حاکم بر تکرار این روند و «الگوی رفتاری» آن از جمله موضوعاتی است که باید به آن توجه شود.
با در نظر گرفتن الگوی بحران «برچر» و تجربیاتی که در گذشته و حال درباره‌ی تهدید، بحران و جنگ وجود داشته است چارچوب مباحث نظری شامل موضوعات زیر خواهد بود:
1 - «تهدید» ادراکی ذهنی و نقطه آغاز شکل‌گیری نگرانی از مخاطرات و پیامدهای تحقق تهدید نسبت به منافع و ارزش‌ها است و عاملی مؤثر در تصمیم‌گیری و کنش‌ها و واکنش‌ها است که تعریف و بررسی خواهد شد.
2 - «پیدایش وضعیت» که مرحله‌ی قبل از بحران است و به منزله‌ی ظهور علائم و نگرانی‌ها است و در شکل‌گیری ادراک ذهنی نقش دارد لذا به آن توجه شده است.
3 - «شکل‌گیری بحران» براساس قاعده‌ی «رفتار، رفتار می‌آورد» و «منازعه، منازعه می‌آورد» حاصل تعامل ذهن با رفتار و رفتار با ذهن است که با تسلسل رفتار در تعاملات دو یا چند جانبه ابعاد آن آشکار می‌شود. در این مرحله، ادراک منشأ رفتار است که صورت عینی به خود گرفته است و در واقع زمینه‌ی تشدید بحران را فراهم می‌کند و به منزله‌ی شکنندگی در اوضاع و خارج شدن روندها از کنترل می‌باشد. به عبارت دیگر، پیوستگی رفتارها و تصاعد بحران در کنش و واکنش‌ها، چشم‌انداز و وضعیت‌های پیش‌بینی نشده‌ای را ترسیم می‌کند.
4 - «مدیریت بحران» با فرض اینکه بحران اساسا حد فاصل جنگ و صلح است می‌تواند از گسترش بحران و تبدیل آن به جنگ مانع شود. این مهم با

[ صفحه 37]

ایجاد «گسست در رفتارها» از طریق مذاکره و گفت و گو و ایجاد توافقات جدید ممکن است، در غیر این صورت، وقوع جنگ اجتناب‌ناپذیر خواهد بود.
در مدیریت بحران انتخاب گزینه بسیار مهم است. [36] مقابله‌ی قدرتمندانه به معنای گزینه وسیع بیانگر نوعی آمادگی برای جنگ و اقدام پیشگیرانه یا بازدارندگی است. گاهی این گزینه جنگ را خاتمه می‌دهد و گاهی تأثیر معکوس دارد و روند وقوع جنگ را تسریع می‌کند.
همچنین گزینه‌ی محدود یا عبور از کنار بحران در حالی که می‌تواند مانع از وقوع جنگ شود گاهی به معنای ضعف ارزیابی می‌شود و با افزایش امتیاز و باج‌خواهی، روندهای منتهی به جنگ را تسریع می‌کند.
5 - «وقوع جنگ» به معنای شکل‌گیری روندهای اجتناب‌ناپذیر و شکست دیپلماسی است؛ زیرا در وضعیتی که تقسیم پیروزی و شکست در مذاکرات ممکن نباشد وقوع جنگ اجتناب‌ناپذیر است.
6 - «پایان دادن به جنگ» ناظر بر تصمیم‌گیری بازیگران در سطح دو کشور و در سطح بین‌المللی برای خاتمه دادن به جنگ است. امکان‌پذیری پایان دادن به جنگ همانند امکان‌پذیری شروع آن یا جلوگیری از آن از مسائلی است که در شکل‌گیری روندهای منتهی به جنگ و تداوم یا خاتمه دادن به آن نقش مهمی دارد.
7 - «پس از جنگ»؛ نحوه‌ی پایان دادن به جنگ و تصوری که طرفین از موقعیت و دستاوردهای خود دارند تأثیر بسزایی در ایجاد مسائل جدید بین‌الدولی یا در سطح منطقه و بین‌المللی دارد و این موضوع می‌تواند دور جدیدی از تهدید - بحران را با احتمال وقوع جنگ به وجود آورد.
نظر به اهمیت مفاهیم «تهدید»، «بحران» و «مدیریت بحران» برای جلوگیری از «وقوع جنگ» و «تصمیم‌گیری برای خاتمه دادن به جنگ» در صورت وقوع آن و «پس از جنگ»، در ادامه‌ی بحث این موضوعات بررسی خواهند شد.

[ صفحه 41]


تهدید

مفهوم تهدید در ادبیات سیاسی - امنیتی به معنای توانایی‌ها، نیات و اقدامات دشمن بالفعل و بالقوه برای ممانعت از دستیابی موفقیت‌آمیز خودی به علائق و مقاصد امنیت ملی یا مداخله به نحوی که نیل به علائق و مقاصد به خطر بیفتد [37] تعریف شده است.
تهدید به گمان لازاروس (1968) انتظار نوعی خسارت و ضرر و زیانی است که هنوز پیش نیامده اما مورد انتظار است. تهدید ممکن است نسبت به ارزش‌های کسی فعال یا منفعل، قوی یا ضعیف و مرکزی یا حاشیه‌ای باشد. [38] به بیان دیگر، وضعیت فوری محرک که نتیجه‌اش تهدید است صرفا خبر از آسیبی می‌دهد که نسبت به منافع و ارزش‌ها در راه است.
ارزش‌ها و منافع در مبحث تهدیدات نقشی اساسی در تعریف تهدید و ساماندهی واکنش‌ها و تصمیم‌گیری‌ها دارد. در واقع آنچه واکنش برمی‌انگیزد. و موجب شناسایی و تعریف تهدید می‌شود ارزش‌ها و منافع است. فرضا در یک نظام سکولار، ماهیت نظام ارزشی سکولاریستی سبب می‌شود هر گونه گرایش به ارزش‌های دینی و سیاستگذاری بر مبنای ارزش و اصول و تفکر دینی، تهدید ارزیابی شود. در اینجا ماهیت نظام و ارزش‌های آن، ماهیت و حتی میزان تهدید را تعریف می‌کند.
ارزش در اینجا به معنای آن چیزی است که اکثریت جامعه آن را مطلوب می‌پندارند. منافع ملی از ارزش‌های اجتماعی الهام می‌گیرد و سپس اهداف و اصول سیاست خارجی را مشخص می‌کند. بنابراین ماهیت تفکر و نظام ارزشی جامعه، اصول و ارزش‌ها و منافع را مشخص می‌کند و آن را به آرمان ملی ارتقا می‌دهد.
ساز و کار شکل‌گیری و تعریف ارزش‌ها بسیار پیچیده و متأثر از تجربیات تاریخی،دیدگاه‌های فرهنگی، تحولات سیاسی - اجتماعی، ماهیت نظام سیاسی و بسیاری از ملاحظات دیگر است که در مجموع هویت سیاسی - اجتماعی و فرهنگی یک جامعه ر ا تشکیل می‌دهد.

[ صفحه 42]

چنانکه روشن است ارزش‌ها امری درونی و ذهنی و در حوزه‌ی هویتی هستند؛ به همین دلیل، تهدید ارزش‌ها و منافع نوعی نگرانی و بحران ذهنی را نسبت به مخاطرات آینده و پیامدهای تحقق تهدید موجب می‌شود و همین امر انرژی جدیدی را برای واکنش و تصمیم‌گیری به وجود می‌آورد.
در غرب روند تحولات سیاسی - اجتماعی موضوعی را به نام «مصلحت عمومی» و تشکیل دولت شکل داد. بنابراین دولت حافظ مصالح ملی است. مبانی منافع ملی با منافع دینی الزاما با هم منطبق نیست؛ زیرا مرجع منافع دینی شرع و قانون الهی است ولی مرجع منافع ملی گاهی ارزش‌های اجتماعی است که خاستگاه دینی و قدسی ندارد. در واقع وسیله‌ی ارزیابی منافع ملی عقلانیت محاسبه‌گر است ولی منافع دینی تکلیف و وظیفه است.
باری بوزان در نگرش به تهدید در نسبت با امنیت ملی، تأکید می‌کند که هر تهدیدی مسئله امنیت ملی نیست و درباره‌ی ویژگی دوگانه یک تهدید به عنوان موضوع امنیت ملی می‌گوید: اولا خارج از مقولات قواعد متعارف باشد؛ ثانیا حیات را به طور جدی مورد تعرض قرار دهد. به همین دلیل وی تأکید می‌کند باید بکوشیم تا مسائل امنیتی را به غیر امنیتی تبدیل [39] و در چارچوب قواعد متعارف حل کنیم. [40] همچنین بوزان تأکید می‌کند در تعریف تهدیدات، تفاوت در ساخت داخلی، بر نحوه‌ی تعریف تهدیدات و آسیب‌پذیری‌ها تأثیر مهمی دارد. ولی تمام کشورها با توجه به ماهیت بنیادیشان، در رابطه با نگرانی‌های امنیتی درباره‌ی بقای بنیان سرزمینی و استقلال سیاسی‌شان اشتراک اساسی دارند. ولی تفاوت‌های داخلی آثار

[ صفحه 43]

عمیقی بر ساخت امنیت می‌گذارد و در تعریف مسائل امنیتی و اولویت‌ها برای سیاستگذاری امنیتی تأثیرگذار است [41] .
چنانکه روشن است مفهوم تهدید همانند سایر مفاهیم علوم اجتماعی علاوه بر پیوستگی با سایر مفاهیم، با تغییر و تداوم همراه است. تنها اسم و کلمه‌ی تهدید ثابت است ولی درونمایه و مفهوم آن پدیده‌ای پویا و در حال رشد و توسعه و تکامل است که در موقعیت‌های مختلف معانی متفاوتی دارد.
برای ارائه تعریف از مفهوم تهدید با توجه به درونمایه بحث تهدیدات و ذهنی بودن آن نمی‌توان از یک نقطه ساکن برای توضیح درباره‌ی ادراکات ذهنی نسبت به تهدید شروع کرد بلکه نوعی پیوستگی و تعامل عمیق میان تهدید و ادراک ذهنی از تهدیدات در سطوح و زمان‌های مختلف وجود دارد و اساسا پویایی و گسترش و تعمیق مفهوم تهدید و تعریف از تهدیدات، حاصل همین پیوستگی مفهوم با وقایع و رخدادها می‌باشد.
در مورد تهدید گفته می‌شود پیش از آنکه موضوع شناخت باشد موضوع تعریف و بازتعریف است و به بیان دیگر، می‌توان از پدیده‌ای واحد، که تهدید پنداشته می‌شود، تعاریف و برداشت‌های مختلف و گاه متضادی ارائه داد. آنچه در نزد یک نخبه‌ی سیاسی تهدید تعریف می‌شود لزوما در نزد نخبگان دیگر، درک همگون و مشابه‌ای نمی‌یابد. لذا تهدید کاملا مفهومی ذهنیت پرورده (subjective)است [42] .
مارتین لی نورجی نیز در کتاب خود می‌نویسد: «تهدید یک عنصر ذهنی دارد که ادراک و احساسات طرفین درگیر را شامل می‌شود، به خاطر همین ماهیت ذهنی، تهدیدات نسبت به اقداماتی چون فریب و سوء برداشت بسیار حساس هستند. دیپلمات‌ها و استراتژیست‌های نظامی مانند کسانی که ورق بازی می‌کنند تمام مهارت خود را به کار می‌گیرند تا طرف مقابل را دچار فریب یا سوء برداشت نمایند. آنها در اغلب موارد موفق می‌شوند چرا که تهدیدات، به طور چشمگیری نسبت به مبالغه و مسامحه حساس هستند و اکثر اطلاعات مورد نیاز برای تحلیل تهدیدات، یا ناقص‌اند یا دچار سوء تعبیر

[ صفحه 44]

می‌شوند چنانکه وزارت خارجه امریکا نتوانست تهدید صدام بر ضد کویت را پیش‌بینی کند. همچنین وزارت دفاع امریکا قدرت صدام را قبل از آغاز عملیات طوفان صحرا بیش از واقعیت برآورد کرده بود.» [43] البته ذهنی بودن تهدیدات به معنای آنچه در نظریه‌ی «سازه‌انگاری» در جامعه‌شناسی معرفت و مباحث فرا نظری در کل علوم اجتماعی گفته می‌شود نیست. سازه‌انگاری در پاسخ به اینکه واقعیت چگونه ساخته می‌شود و چه خصوصیاتی دارد بر نقش زبان، معانی، قواعد، هنجارها، نهادها، فرهنگ و هویت [44] تأکید می‌کند و می‌گوید جهان چیزی تلقی می‌شود که ساخته و ابداع شده است و نه چیزی که بتوان آن را طبیعی، مسلم یا موجودی از قبل زاده شده فرض کرد. به بیان دیگر، از این منظر، دسترسی مستقل و بی‌واسطه به جهان ممکن نیست. همه‌ی کنش‌های انسانی در فضایی اجتماعی شکل می‌گیرند و معنا پیدا می‌کنند و این معناسازی است که کم و بیش به واقعیت جهان شکل می‌دهد. به یک بیان، جهان اجتماعی شبکه‌های تفسیری است که افراد و گروه‌های انسانی آنها را شکل می‌دهند [45] .
از منظر سازه‌انگاری، واقعیت به معنای امر طبیعی وجود ندارد بلکه این معناسازی است که واقعیت را شکل می‌دهد. در بحث ذهنی و ادراکی بودن تهدیدات، در واقع تعامل ذهن با واقعیت و شکل‌گیری تصورات و ادراک از خطر منشأ کنش و واکنش‌ها ارزیابی می‌شود. به بیان دیگر، واقعیات بیرونی و تأثیر ذهنی و ادراکی از آن در تعاملی فعال و به هم پیوسته موجب می‌شود مفهوم تهدید شکل بگیرد.
در عین حال بنابر نظر روان‌شناسان اجتماعی، برداشت از دشمن، حتی اگر غلط هم باشد، می‌تواند به ایجاد واقعیت کمک کند و به این پیش‌بینی دوری بینجامد که وقتی سوءظن‌ها اوج می‌گیرند حرکت دفاعی یکی از طرفین ممکن است از طرف مقابل تحریک‌آمیز تلقی شود و آن را به انجام اقدام دفاعی متقابلی برانگیزاند که این عکس‌العمل تنها به تأیید سوءظن‌های طرف اول کمک می‌کند. [46] ذهنیت موجب شکل‌گیری واقعیت می‌شود به

[ صفحه 45]

این معنا که ادراکات ذهنی بر شکل‌گیری واقعیت اثر می‌گذارد و موجب کنش و واکنش و وقوع رخدادهای سیاسی - امنیتی و نظامی می‌شود.
ریموند کوهن درباره‌ی تأثیر تهدید بر شکل‌گیری بحران در کتاب خود می‌نویسد: «تصورات ناشی از تهدید یکی از شرایط ضروری بحران است و اگر چنین تصوری ایجاد نشود، بحران نیز ایجاد نخواهد شد. تصور ناشی از تهدید موجب یک رشته وقایعی می‌شود که شاخص بحران می‌باشند و در اصطلاح روان‌شناسی اجتماعی به آن «فرایند تقلید» گویند که اقداماتی برای مواجهه با خطر پیش بینی شده است.» [47] .
کوهن بر تصورات ناشی از تهدید و اهمیت درک آن برای فهم منطق تهدید تأکید می‌کند: تلاش برای تبیین و روشن نمودن منطقی که در پس تصور ناشی از تهدید وجود دارد همراه با استدلالاتی نظر اینکه چرا بایستی یک ارزیابی اقدامات متقابل دور از ذهنی را منجر شود که ممکن است ثبات نظام بین‌الملل را به هم بزند اهمیت خاصی دارد.
پذیرش مفهوم تهدید که امری ذهنی و ادراکی است از ملاحظاتی تأثیر می‌پذیرد که باید به آن توجه داشت. ریچارد اسنایدر برای نخستین بار با یاری جستن از حوزه سایبرنتیک [48] اثبات کرد اقدام کشورها نتیجه‌ی ذهنیت تصمیم‌گیران است. وی برای درک کنش و واکنش دولت‌ها به بررسی منابع و نیروهای داخلی تأثیرگذار بر ذهنیت تصمیم‌گیران پرداخت و مدلی موسوم به «کنش، واکنش و تعامل» ارائه کرد. از نظر این پژوهشگر جهان واقعی و عینی مهم نیست و آنچه اهمیت دارد برداشت تصمیم‌گیران و تعریف آنها از وضعیت است چرا که این برداشت‌ها، نگرش سیاستگذاران را به وضعیت شکل می‌دهد و به اتخاذ تصمیم وا می‌دارد [49] .
هالستی نیز در کتاب خود می‌نویسد هر گونه تعیین هدف، انتخاب از میان سلسله اقدامات مختلف یا پاسخ به یک وضعیت در محیطی خاص را تا حدی

[ صفحه 46]

می‌توان بر پایه تصورات سیاستگذاران از واقعیت توضیح داد. افراد برحسب تصورات خود از محیط کنش و واکنش نشان می‌دهند. در سیاستگذاری، وضعیت محیط آن قدر اهمیت ندارد که باور مقامات رسمی حکومت، درباره‌ی آنچه این وضعیت باید باشد. منظور ما از تصور عبادت است از درک افراد از هدف، واقعیت یا شرایط، ارزیابی آنان از این هدف، واقعیت یا شرایط بر پایه‌ی خوبی یا بدی، دوستانه یا خصمانه بودن یا ارزش آن و مفهومی که این افراد برای هدف، واقعیت یا شرایط مزبور قائل‌اند یا از آن استنتاج می‌کنند. در سیاست خارجی نیز سیاستگذاران مختلف از یک وضعیت، مفاهیم مختلفی را درک می‌کنند و از آنجا که یک وضعیت را به طرق گوناگون مشخص می‌سازند و نتایج مختلفی از آن استنتاج می‌کنند، رفتارهای متفاوتی خواهند داشت. [50] به همین دلیل، ارزیابی از وضعیت عینی ممکن است با واقعیت ارتباط داشته یا نداشته باشد [51] .
ادراکی بودن تهدیدات سبب شده است در تعریف تهدیدات مناقشات وسیعی درگیرد، زیرا از رخداد و موضوع واحدی با پیامدها و جهت‌گیری تهدیدآمیز، برداشت‌ها و تفسیرهای متفاوتی وجود دارد. این تفاوت صرفا از ماهیت پدیده‌ی تهدیدآمیز متأثر نیست، بلکه بیشتر به دلیل ادراکی بودن مفهوم تهدید و تفسیرهای متفاوت از موضوع تهدیدات می‌باشد. وحدت نظر درباره‌ی تعریف از تهدیدات در برخی موارد، زمانی حاصل می‌شود که ماهیت تهدیدات آشکار شده و صورت نهایی آن به معنای مخاطره موجودیت و استقلال با جنگ یا براندازی شکل گرفته باشد. در این صورت، دستیابی به وحدت نظر در تعریف پس از تحقق تهدید، نقش و تأثیری در مقابله‌ی پیشگیرانه، بازدارندگی و مهار و کنترل تهدید نخواهد داشت.
حال با این توضیح و ملاحظاتی که از مفهوم تهدید و تعریف تهدیدات وجود دارد چگونه می‌توان موضوع تهدید را تعریف کرد؟
به نظر می‌رسد از سه منظر و روش متفاوت مفهوم تهدید و تهدیدات را می‌توان بررسی کرد: در روش نخست با بررسی بحران و جنگ به معنای

[ صفحه 47]

تحقق تهدیدات می‌توان از ریشه‌ها و علل و ساز و کارهای وقوع حوادث پرسش کرد و بر این اساس تهدیدات را مورد بررسی قرار داد و تعریف کرد. با این روش، بیشتر از ماهیت وقایع و تهدیدات شناخت حاصل می‌شود و به منزله‌ی یک تجربه است ولی هیچ‌گونه کمکی به پیشگیری از تبدیل تهدیدات به جنگ نمی‌کند، زیرا مسیر بررسی این امکان را نمی‌دهد.
در روش دوم، توجه به تهدیدات را می‌توان از طرق کالبد شکافی تصمیم‌گیری سیاستگذاران و تصمیم‌گیرندگان در انتخاب گزینه‌ها انجام داد. از این منظر به ذهنیت و تصورات تصمیم‌گیرندگان با تحلیل روان‌شناختی توجه می‌شود و اینکه چه عواملی با چه ساز و کارهایی به شکل‌گیری ذهنیت‌ها و تصورات تأثیر می‌گذارد.
در روش سوم، به روندهای منتهی به بحران و جنگ، به منزله‌ی تهدید توجه می‌شود.تعریف تهدید با این روش به معنای ترسیم چشم‌اندازهای آینده و احتمال وقوع بدترین وضعیت‌هاست. از این روش برای پیش‌بینی و پیشگیری تبدیل تهدید به بحران و جنگ استفاده می‌شود و با تعریف تهدید به معنای ادراک ذهنی از خطر و پیامدهای خسارت‌آمیز تحقق تهدیدات، منطبق است.
تعریف جدید از تهدید و تصمیم‌گیری بر پایه‌ی ذهنیت سبب شده است برخی از پژوهشگران براساس این واقعیت که جنگ بدون تصمیم دولتمردان رخ نخواهد داد وقوع جنگ را بر اثر درک نادرست، سوءتفاهم، محاسبه‌ی اشتباه و قضاوت نادرست ارزیابی کنند. [52] رابرت جرویس (1976) براساس نظر کنت بالدینگ معتقد به این علل روانی از جنگ است. او معتقد است که هر انسانی برای خود تصویری خاص از واقعیات موجود در جهان ترسیم کرده است. این تصاویر از واقعیات مهم‌تر از خود واقعیت است، چرا که رفتار ما را شکل می‌دهد و همانند عینکی است که واقعیات را به ما نشان می‌دهد و ما جهان را براساس مفاهیم از پیش ساخته‌ی ذهن خود تفسیر می‌کنیم [53] .
علاوه بر این ذهنیت و تصورات از تهدید نقشی در تصمیم‌گیری و اقدام می‌گذارند که سبب شده است و تبلیغات و جنگ روانی برای تأثیرگذاری بر

[ صفحه 48]

ذهنیت طرف مقابل نقش و اهمیت بسزایی پیدا کند؛ البته دامنه‌ی این موضوع به درگیری و اقدام نیز گسترش می‌یابد؛ زیرا مؤثر بودن تهدید پیش از همه به «اعتبار» آن بستگی دارد. دولت «ب» باید باور داشته باشد که اگر تقاضای دولت «الف» را اجابت نکند تهدید عملی خواهد شد. [54] علاوه بر این، باید میان شدت تهدید و مسئله مورد مجادله تناسب وجود داشته باشد. [55] این ملاحظات سبب می‌شود دامنه‌ی جنگ روانی و تبلیغات به اقدامات عملی گسترش یابد و تهدیدات را در یک تسلسل اقدامات مارپیچ به بحران تبدیل نماید.
در مسیر شکل‌گیری تهدیدات و نهادینه شدن تصورات ذهنی از تهدید و اقدام کردن در واکنش به تهدیدات، آنچه نگران کننده است صرفا تبدیل تصورات به اقدام و در نتیجه تهدید به بحران و سپس جنگ نیست بلکه شکل‌گیری تصورات غلط و مقاومت در مقابل تغییر، [56] مخاطره‌آمیز است؛ زیرا امکان و فرصت‌های محدود کردن تهدید و مهار آن را از میان می‌برد [57] و به نحو اجتناب‌ناپذیری به تشدید خصومت و وقوع جنگ منجر می‌شود.

بحران

ظهور علایم نگران کننده براساس دگرگونی در محیط، موضع‌گیری، رخدادهای سیاسی - امنیتی و پاره‌ای از عوامل دیگر واقعیات جدیدی را

[ صفحه 49]

شکل می‌دهد، [58] که به منزله «پیدایش وضعیت» جدید است. ادراک تهدید متأثر از ظهور واقعیات جدید است که در تعامل با ادراک ذهنی مفهوم تهدید و کنش و واکنش‌ها را تشکیل می‌دهد.
مایکل برچر از منظر دیگری به موضوع پیدایش وضعیت به منزله آغاز تعامل ذهن و واقعیات توجه کرده است و می‌پرسد «چگونه می‌توان یک بحران نظامی - امنیتی را شناسایی نمود؟» وی سپس در پاسخ بر شاخص‌های کلیدی تأکید می‌کند: «تهدید ارزش‌های اساسی، عملی حاکی از قاطعیت و خصومت آشکار می‌باشد.» [59] وی با این توضیح به دو موضوع اشاره می‌کند: نخست آنکه مسئله‌ی اساسی «ارزش‌ها» است. بنابراین شناخت ماهیت تهدید بر پایه‌ی حجم و میزان تهدید ارزش‌ها باید ارزیابی شود. علاوه بر این، تهدید ارزش‌ها به معنای خصومت آشکار است. با این توضیح تهدید ارزش‌ها و برداشت‌ها از آن به عنوان خصومت آشکار بیانگر ظهور واقعیت جدیدی است که کنش و واکنش‌ها را شکل می‌دهد. اگر توضیح برچر را بپذیریم می‌توان نتیجه گرفت شاخص کلیدی در تعریف بحران و در واقع جرقه یک بحران [60] میزان تهدید علیه ارزش‌هاست که بر اثر یک سلسله رویدادها و عواملی شکل گرفته است و بیانگر پیدایش وضعیت جدید می‌باشد.
هالستی درباره‌ی بحران و تعریف آن از مجادله‌ی میان طرف‌ها و مواضعی که اتخاذ می‌کنند بحث می‌کند و اینکه «رفتار مبتنی بر اختلاف احتمالا زمانی شکل می‌گیرد که طرف «الف» موضعی مغایر با خواست‌ها یا منافع طرف «ب» و شاید بقیه‌ی طرف‌های دیگر اتخاذ می‌کند؛ از این رو، «وضعیت بحرانی» همان خصوصیات وضعیت کمیابی (Condition of scarcity) را دارد که در آن حرکت یک طرف در چارچوب زمینه‌ی موضوعی به زیان موضع طرف دیگر تلقی

[ صفحه 50]

می‌شود. [61] وی تنش و اختلاف را هم نشأت گرفته از بی‌اعتمادی و سوءظن می‌داند و تأکید می‌کند، تضاد، بی‌اعتمادی، سوءظن و مانند آن شرایط کافی برای بروز یک اختلاف یا بحران نیستند [62] بلکه تنش جزئی از اختلاف و بعد روان‌شناختی آن است. وی سپس در پاسخ به پرسش «پس بحران چیست؟» می‌نویسد بحران مرحله‌ای از اختلاف است و وجه مشخص آن بروز ناگهانی وقایع دور از انتظار در نتیجه‌ی اختلاف قبلی است. وی نشانه‌های بحران را شامل: 1 - اقدامات پیش‌بینی نشده‌ی طرف مخالف؛ 2 - احساس عظیم بودن خطر؛ 3 - احساس ضیق وقت برای تصمیم‌گیری یا پاسخ‌گویی؛ 4 - احساس به وجود آمدن عواقب مصیبت‌بار به خاطر اقدام نکردن؛ ذکر و تأکید می‌کند: اگر از قبل اختلافی وجود نداشته باشد امکان ندارد هیچ یک از رخدادها یا احساس‌ها فعلیت پیدا کند. [63] .
در این مرحله، درک از ماهیت تهدید و نگرانی‌ها صرفا به دلیل ماهیت تهدید نیست، بلکه تصمیم‌گیری برای واکنش‌ها، ضرورت تغییرات و پاره‌ای از مسائل دیگر موجب «بحران ذهنی» می‌شود. در یک مرحله، ماهیت تهدید و ضرورت واکنش منشأ شکل‌گیری بحران ذهنی می‌شود ولی پس از شکل‌گیری بحران ذهنی ضرورت تصمیم‌گیری و واکنش‌ها «بحران» و ماهیت آن را شکل می‌دهد. به عبارت دیگر، ظهور رخدادها و وقایع جدید نگرانی نسبت به ارزش‌ها را موجب می‌شود و این به معنای تهدید است. تهدید بر ادراکات تأثیر می‌گذارد و «بحران ذهنی» را به وجد می‌آورد و در مسیر تلاش برای رفع بحران ذهنی با تصمیم‌گیری و واکنش‌های جدید، «بحران» شکل می‌گیرد. مثلا حادثه 11 سپتامبر 2001 (شهریور 1380) در امریکا و واکنش امریکا در برابر این حادثه نوعی نگرانی ذهنی را در بسیاری از کشورها از جلمه ایران موجب شد. تصمیم‌گیری امریکا برای حمله به طالبان و القاعده در افغانستان و بعدها قرار دادن نام ایران در فهرست «محور شرارت» و تهدید به اقدام نظامی موجب بحران ذهنی شد. واکنش و تصمیم‌گیری ایران و متقابلا مواضع و رفتارهای امریکا، مناسبات دو کشور را تغییر داد وضعیت

[ صفحه 51]

بحرانی شد. از نظر برچر، یک بحران سیاست خارجی ناشی از سه شرط است که تغییر محیط داخلی یا خارجی یک دولت را به همراه خواهد داشت:
1 - تهدید ارزش‌های اساسی؛ 2 - آگاهی از زمان معین پاسخ به تهدید ارزش؛ 3 - احتمال زیاد ورود به خصومت‌های نظامی. این سه شرط تصورات مربوط به بالاترین سطح تصمیم‌گیرندگان دولت منفرد هستند. [64] .
در تعریف بحران توضیحات دیگری هم وجود دارد؛ دگرگونی در وضعیت در جریان کنش‌های سیاسی بین‌المللی و بحران‌های بین‌المللی حاد و از هم پاشیدن کوتاه مدت امور که بیانگر شدت رویدادهاست. [65] همچنین هنر لوود و دیگران که رفتار وزارت دفاع امریکا را در بحران‌های خارجی از 1956 تا 1975 بررسی کرده‌اند بحران را این گونه تعریف می‌کنند: یک فعالیت معطوف به تصمیم‌گیری فوق‌العاده که در آن الگوهای تصمیم‌گیری موجود به وسیله وضعیت درهم می‌شکند. وضعی اضطراری که تهدید به تحمیل خشونت و خسارت عمده به منافع ملی صورت می‌گیرد. [66] .
از این منظر بحران یکی از الفاظ پر استعمال است که نماد آشفتگی در سیاست میان ملت‌هاست و به منزله مشکلاتی است که در روند تصمیم‌گیری و فشارهای ناشی از آن به طور تنگاتنگ با دو مفهوم دیگر، تعارض و جنگ، مرتبط است و در بسیاری از موارد بحران‌ها به جنگ منتهی می‌شوند [67] .
غیرقابل پیش‌بینی بودن جزء طبیعت بحران است به همین دلیل خطر شعله‌ور شدن ناگهانی و تشدید آتش بحران وجود دارد. [68] با همین ملاحظه برچر بحران را با زلزله مقایسه می‌کند و می‌نویسد: «بحران یک زلزله سیاسی است که در وضعیت‌های ویژه‌ای از بازیگرها، رژیم‌های آنها، قابلیت، اهداف ایدئولوژی‌ها و متغیرهایی از این قبیل و میراث متراکم به جای مانده از گذشته آنها فوران می‌کند.» [69] در اینجا برچر به ریشه‌ها و عوامل بحران نیز توجه کرده است.

[ صفحه 52]

بنابراین، تغییر و دگرگونی، عدم قطعیت و غیر قابل پیش‌بینی بودن از مشخصه‌های بحران است که بر اثر عوامل [70] مختلف بین‌المللی یا بین‌الدولی میان دو یا چند کشور به وجود می‌آید و رفتار بازیگران را تغییر می‌دهد. در چنین وضعیتی همیشه و تنها بحران سیاسی به جنگ می‌انجامد و سایر بحران‌ها به بحران سیاسی تبدیل می‌شود. [71] تبدیل برخی بحران‌ها به جنگ از سه جنبه‌ی ویژه بحران و رفتار دولت‌ها در خلال آن ناشی می‌شود. خطراتی که در جریان چانه‌زنی وجود دارد، خطراتی که در ذات یک موقعیت بحرانی هست و شامل ریسک‌ها و عدم قطعیت‌هایی است که مورد نظر طرفین نیست و خطراتی که ناشی از تناقض‌ها و کمبودهای ممکن در فرایند تصمیم‌گیری حکومت‌های درگیر در بحران به چشم می‌خورد. [72] .
فینیلسون و زاچر (1980) می‌گویند بحران زمانی روی می‌دهد که هر دو طرف متعارض یا یکی از دو طرف، یکی از کارهای زیر را انجام دهند:
1 - اظهار کنند که احتمال وقوع جنگ در آینده نزدیک زیاد است؛ 2 - اظهار کنند که اگر یک طرف، خط مشی سیاسی خاصی را تغییر ندهد آنها از نیروی نظامی استفاده خواهند کرد؛ 3 - تمام یا قسمتی از نیروهای نظامی خویش را به جهت مقاصد تهاجمی دفاعی یا در چنین جنگ محتملی بسیج سازند [73] .
وقوع بحران را با توجه به تعامل و روابط سه جزء ادراکی تهدید می‌توان بررسی کرد که شامل: ادراک از تهدید نسبت به ارزش‌ها، تصور شدید بحران و خسارت‌ها و تصور از محدودیت زمان برای پاسخ‌گویی است [74] بدین شکل که:
الف) اگر تهدید فعال‌تر و قوی‌تر باشد و ارزش‌های مرکزی تهدید شوند احتمال تصور وقوع خصومت‌های نظامی بالاتر خواهد بود و این به نوبه‌ی خود به تصور شدید بحران منتهی می‌شود و در نتیجه، زمان تصور شده برای

[ صفحه 53]

پاسخ محدودتر خواهد بود و هر چه فشار زمان بیشتر شود احتمال تصور جنگ بالاتر و تصور تهدید شدیدتر می‌شود.
ب) عکس این رابطه نیز صادق است. هر چه احتمال تصور جنگ بالاتر باشد تهدید تصور شده نسبت به ارزش‌ها، مرکزی‌تر، فعال‌تر و قوی‌تر خواهد بود و زمان تصور شده برای پاسخ به آن تهدید محدودتر خواهد شد.
در نوع رابطه‌ی اول میان سه جزء ادراکی، فعال‌تر بودن تهدید نسبت به ارزش‌ها نقطه عزیمت است ولی در نوع رابطه‌ی دوم تصور بدترین حالت تهدید که همان جنگ است مورد تأکید قرار می‌گیرد.
آنچه روشن است تصورات و ادراکات ذهنی با یکدیگر و با واقعیات تعامل و روابط بسیار پیچیده و عمیقی دارند و تجربیات تاریخی، موقعیت فرهنگی، توان و وضعیت یک کشور، و شرایط پیرامونی هر یک در شکل‌گیری ادراکات و بحران ذهنی و تصمیم‌گیری و رفتارها نقش اساسی دارند.
ساز و کارهای تأثیرگذاری ادراکات ذهنی بر رفتار و متقابلا ظهور رفتار و واقعیات جدید بر تصورات ادراکی و تشدید بحران یکی از مسائل و موضوعات مهمی است که باید به آن توجه کرد.
بحران را چنانکه برچر می‌گوید مثل هر پدیده‌ی اجتماعی براساس فرایندی پویا و نه به صورتی ایستا تجزیه و تحلیل می‌کنند. براساس نظریه‌ی کلی گرایانه، بحران با طی مراحل و دوران‌های مربوط به آن تکامل پیدا می‌کند. بحران از حالت عدم بحرانی دارای فشار و تعادل خصمانه کم یا هیچ سر برمی‌آورد یا در آن شرایط شروع به رشد می‌کند (دوره قبل از بحران - مرحله آغازین). بحران اگر متوقف نشود به مرحله افزایش تنش و خصومت (معمولا همراه با خشونت) و نیز به اوج آسیب و درگیری مورد نظر می‌رسد (دوره‌ی بحرانی - مرحله گسترش) و در بعضی مواقع، طرف‌های درگیر در فرایند سازشی قرار می‌گیرند که به ختم بحران منتهی می‌شود (دوره‌ی ختم بحران - مرحله کاهش بحران) [75] این مراحل نیز بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند.

[ صفحه 54]

شروع بحران یا جرقه و منبع بحران، رویدادی خاص یا تغییر وضعیتی است که تصمیم گیرندگان را به سمت احساس تهدید نسبت به ارزش‌های پایه، فشار زمان برای پاسخ و احتمالا ورود خصومت‌های نظامی رهنمون می‌کند. این جرقه که حادثه‌ی خاصی برای بازیگری خاص است معمولا به مثابه‌ی ویژگی ساختاری یک گروه تلقی نمی‌شود. اما، جرقه اغلب ضرباهنگ تعقیب اهداف توسط شرکت کنندگان را در طی بحران تعیین می‌کند. جرقه‌های معین بنابر طبیعت خاص خود ممکن است مانع رضایت خاطر همه‌ی طرف‌های بحران از نتایج بحران شود. جرقه‌هایی دیگر ممکن است دستیابی به توافق در میان طرف‌های بحران را مشکل کنند در حالی که برخی دیگر از جرقه‌ها نتایجی را تحمیل می‌کنند که مستلزم سازش شرکت‌کنندگان در بحران است. شدت جرقه‌ها طیفی را در برمی‌گیرد. که از اقدامات شفاهی، سیاسی و اقتصادی تا چالش‌های داخلی‌ای که رژیم‌ها با آن مواجه می‌شوند، و اقدامات نظامی غیرخشن و سرانجام تا اقدامات مستقیم و غیرمستقیم نظامی را شامل می‌شود [76] .
در این صورت، ماهیت جرقه‌ی اولیه‌ی بحران هر صورتی داشته باشد پاسخ اولیه احتمالا با آن تناسب خواهد داشت. اگر شتاب دهنده‌ی بحران خشن باشد. احتمالا هدف باید پاسخ خشونت‌آمیز باشد. وقتی برای مدیریت بحران به خشونت توسل می‌شود، خصم نیز احتمالا مقابله به مثل می‌کند. عقیده‌ی تعارض، تعارض می‌آورد (ویلکنفلد 1975 و وارد 1982) و تأثیر «حلقوی» حاصل از آن دامنه بحران را تشدید می‌کند. [77] .
در این روند «فشار زمان» به عنوان حالتی که اندیشه‌ی تصمیم‌گیرندگان درگیر چالشی محیطی می‌شود که در دوره‌ی زمانی محدودی، پاسخی به یک محرک را می‌طلبد، [78] با پاسخ بازیگران بحران یا رویدادها یا اقدام (هایی) که جرقه‌ی بحران را می‌زند و همبستگی بالایی پیدا می‌کند [79] و با دینامیک بحران، رابطه‌ی «رفتار، رفتار می‌آورد» تقویت می‌شود و فشار موجب عطف توجه بیشتر برخی تصمیم گیرندگان به محتوا و شدت اقدامات آینده به هنگام

[ صفحه 55]

صورت‌بندی پاسخ‌های خاص، می‌گردد. [80] در واقع همان گونه که هالستی (1965، ص 365) می‌گوید: وقتی فشار افزایش یابد تصمیم‌گیرندگان احساس خواهند کرد که بدیل‌هایی که به روی آنها باز است، محدودتر می‌گردد و در نتیجه به دلیل محدود شدن بدیل‌ها، گزینش خشونت به عنوان پاسخی مناسب به آغاز خشونت‌آمیز بحران، محتمل‌تر می‌گردد [81] و این نقطه آغاز درگیری و جنگ است.

مدیریت بحران

رابطه‌ی میان جنگ و بحران بسیار پیچیده است و بحران‌ها صرفا قبل از جنگ اتفاق نمی‌افتند بلکه ممکن است یک تهاجم، که نشانه‌ی وقوع جنگ است، آغازگر یک بحران باشد. [82] آنچه روشن است جنگ شکننده‌ترین نوع کنش متقابل در بین کشورها است [83] و ضرورتا متضمن تهدیدی بالاتر از حد معمول برای ارزش‌ها است [84] و زمانی که بحرانی در چارچوب منازعه‌ی جاری فوران می‌کند، احتمال تصاعد به جنگ در بالاترین حد خواهد بود. [85] از آنجایی که آغاز بحران بر عامل شتاب دهنده بحران متمرکز است در واقع «دینامیک گسترش بحران» یا به عبارت دقیق‌تر، شرایطی که احتمالا یک بحران به جنگ تبدیل می‌شود [86] حائز اهمیت است.
مورگانتا بر این نظر است که انتخاب اهداف مافوق قدرت یک کشور می‌تواند از دو جهت به جنگ منجر شود. چنین ملتی ممکن است با انهدام قدرت خود در همه‌ی زمینه‌ها به جایی برسد که نتواند کشور دشمن را از معارضه‌ی فوق توان خود باز دارد. شکست سیاست خارجی ممکن است با عنایت به قدرت واقعی موجود، کشور را به ارزیابی مجدد خواسته وادارد. [87] از نظر مورگانتا انتخاب نامناسب هدف می‌تواند مسیر جنگ را تسهیل نماید. گاهی در مسیر منازعه و در بحران، ناتوانی‌ها در بازداشتن دشمن آشکار می‌شود و در نتیجه، از مسیر بحران جنگ رخ می‌دهد. در برخی موارد، پس از شکست سیاست خارجی و روش‌های مسالمت‌آمیز و ارزیابی مجدد توان و

[ صفحه 56]

اهداف و در نتیجه تغییر در روش و حرکت به سمت جنگ انتخاب می‌شود. تفاوت مسئله‌ی اول و دوم در این است که در موضوع اول، انتخاب نامناسب اهداف موجب کاهش توان و برتری دشمن برای تحمیل اراده‌ی خود با جنگ می‌شود، ولی در روش دوم پس از شکست در سیاست خارجی از مسیر ارزیابی مجدد اهداف و توان، روش جنگ انتخاب می‌شود.
مورگانتا این موضوع را توضیح می‌دهد که چگونه در ارزیابی یا انتخاب اهداف اشتباه صورت می‌گیرد و می‌گوید: «احتمال دارد نخست، در شرایطی که افکار عمومی ملتهب شده، ملتی احتمالا به سوی هدفی دست نیافتنی قدم برداشته و کل منابع خود را در جهت دستیابی به آن هدف به کار گیرد. همچنین ممکن است در ارزیابی دیپلماسی خود از خواسته و قدرت دیگر کشورها اشتباه کند و دست به جنگ بزند. [88] علاوه بر این، گفته می‌شود تجزیه و تحلیل نادرست از کارآیی اجتماعی ظرفیت‌های یک کشور از عوامل مهم بروز جنگ است. از جمله اعتقاد بر این است که جنگ جهانی دوم، جنگ ویتنام و جنگ اعراب و اسرائیل (1967) از این تجزیه و تحلیل‌های نادرست ناشی شده‌اند. [89] .
جوزف فرانکل در بررسی جلوگیری از وقوع جنگ به این موضوع اشاره می‌کند که منافع ملی دولت‌ها کاملا با یکدیگر متعارض نیستند و به همین خاطر با حفظ منافع ملی و رها کردن سایر منافع، منازعه اجتناب‌پذیر خواهد بود. وی به نظریه پرفسور آ. ولفوز اشاره می‌کند که اهداف را به دو دسته‌ی «مالکانه» و «محیطی» تقسیم کرده است. دسته‌ی اول را تقویت و حفظ مواردی تشکیل می‌دهد که کشور برای آنها ارزش قائل است و ویژگی اصلی آنها ماهیت رقابتی آنهاست. در اینجا عرضه‌ی ارزش‌ها محدود و هر کشوری خواهان سهمی از آنهاست که این امر لزوما باعث محرومیت سایرین از این ارزش‌ها می‌شود که البته این محرومیت جبران‌پذیر است. در نظریه بازی‌ها، این وضعیت به «بازی با حاصل جمع صفر» موسوم است. اساس «اهداف محیطی» را نه حفاظت از دارایی‌ها یا افزایش آنها به زیان دیگران، بلکه تغییر شرایط

[ صفحه 57]

محیط بین‌الملل تشکیل می‌دهد. ویژگی اصلی این اهداف این است که دستیابی به آنها نه به قیمت نابودی منافع دیگران بلکه متضمن منافع متقابل دولت‌هاست. این اهداف بر پایه‌ی مدل «حاصل جمع غیر صفر» در سیاست بین‌الملل استوارند [90] از نظر فرانکل در واقع تعریف از اهداف و دسته‌بندی آن و روش دستیابی به آن و نگرش‌های کلی تصمیم‌گیران به منازعه و همکاری [91] می‌تواند مسیر وقوع جنگ یا اجتناب از آن را تعیین نماید.
برچر چنانکه اشاره شد با تأکید بر مفهوم گسترش بحران به جای جنگ، دینامیک گسترش بحران را به معنای چگونگی تبدیل بحران به جنگ مورد توجه قرار می‌دهد و یک الگو ارائه می‌کند. از نظر برچر فرض بر این است که فرایند گسترش بحران عواملی از هر دسته از ویژگی‌هاست: وضع تعارض طولانی (سیستمیک)، یک جرقه خشن و شماری مسائل مورد مناقشه (بحران) و ارزش‌های تهدید شده، اختلاف قدرت زیاد، بی‌ثباتی داخلی و همسایگی سرزمین میان متخاصمان (بازیگر). بنابراین جنگ مخل‌ترین نوع تعامل فیمابین دولت‌هاست و زمانی روی می‌دهد که این ویژگی‌ها در بالاترین حد هستند و زمانی که در خلال تعارضی مستمر، بحرانی روی می‌دهد احتمال گسترش بحران و تبدیل آن به جنگ در بالاترین حد خواهد بود [92] .
در این وضعیت فشار زمان با عدم قطعیت مرتبط است به این معنا که تصمیم‌گیرندگان ممکن است درباره‌ی نیات و توانایی‌های دشمنانشان یا دامنه‌ی اطلاعاتی که باید پردازش شود، نامطمئن باشند ولی فشار زمان به شکاف میان زمان در دسترس و ضرب‌الاجل انتخاب، دامن می‌زند. به عبارت دیگر، زمان بحران را نمی‌توان با زمان ساعت تنظیم کرد. زمان بحران به زمان دسترسی به زمان فشار برای تصمیم‌گیری بستگی دارد و زمانی که تصمیم‌گیرندگان نامطمئن هستند فشار زمان احتمالا بیشتر است. در واقع احتمال جنگ با بی‌اطمینانی مرتبط است. اگر تصور شود مطمئنا جنگ اتفاق

[ صفحه 58]

می‌افتد یا مطمئنا جنگ اتفاق نمی‌افتد تغییر وضعیتی که آن تصور ایجاد می‌کند چیزی غیر از بحران را باعث می‌شود. [93] .
درباره‌ی زمان و اهمیت آن در روندهای منتهی به جنگ، هالستی بر این نظر است که زیان‌بارترین مشخصه‌ی بحران محدودیت زمان است؛ زیرا نه تنها فرصت کم برای تصمیم‌گیری، احتمالا امکان بررسی کامل شقوق مختلف را از میان می‌برد بلکه همچنین عملا ممکن است اوج‌گیری ناخواسته‌ی بحران و وقوع جنگ را سبب شود [94] .
با توجه به اینکه وقوع بحران به معنای تغییر وضعیت و خارج شدن اوضاع از حالت عادی است و با این فرض که «بحران در لحظه سرنوشت‌ساز بین صلح و جنگ قرار گیرد»، [95] فعل و انفعالات یک بحران یا می‌تواند به وقوع جنگ منجر شود یا حل و فصل صلح‌آمیز آن حداقل براساس شرایط مرضی‌الطرفینی صورت می‌گیرد که توسل به زور را در نظر آنان به صورت گزینه‌ای نامناسب درآورد. [96] آنچه روشن است همه بحران‌ها به جنگ ختم نمی‌شود، البته برخی از بحران‌ها با هدف جنگ هدایت و مدیریت می‌شود ولی دسته‌ای از بحران‌ها نیز به دلیل بی‌مدیریتی یا شکست مدیریت به جنگ می‌انجامد.
مدیریت بحران در پاره‌ای از متون به نوعی «تدبیر استراتژیک» دلالت دارد که در فرایند آن محیط خارجی و داخلی یک بحران مورد تحلیل واقع شده، شناخت لازم کسب و مسیر استراتژیک پایه‌گذاری می‌شود و استراتژی‌هایی خلق می‌شوند که نخبگان را برای رسیدن به اهداف تعیین شده و تدبیر شایسته و بایسته بحران یاری می‌رسانند. [97] در ادبیات سیاسی از مدیریت بحران به دو معنی متفاوت بحث شده است. یکی بر رفتار شرکت‌کنندگان و شناسایی ساز و کارهایی اشاره دارد که دولت‌ها برای رویارویی با فشار به کار می‌گیرند و دیگری مربوط به رفتار میانجی‌گران، به ویژه قدرت‌های بزرگ و سازمان‌های بین‌المللی برای جلوگیری از بالا رفتن بحران و یا کاهش شتاب بحران در میان دولت‌های درگیر است [98] .

[ صفحه 59]

فیل ویلیامز و لبآو مدیریت بحران را در بستر دو نظام اندیشگی متفاوت تعریف کرده‌اند. مکتب اندیشگی نخست، شامل کسانی است که مدیریت را بسادگی و به گونه‌ای ناب معادل حل صلح‌آمیز هر نوع مواجهه و برخورد فرض می‌کنند. از این منظر، هر نوع موفقیتی در این عرصه کاملا در گرو پرهیز از جنگ است. دومین نظام اندیشگی، مدیریت بحران را به مثابه پیروزی در یک چالش و مواجهه تعریف می‌کند. در اینجا بحران به مثابه‌ی ابزاری است که برای گسترش منافع ملی از رهگذر خصومت به کار گرفته شده است. به بیان دیگر، بحران ادامه مدیریت و سیاست است [99] .
مک کارتی درباره‌ی هدف مدیریت بحران معتقد است دستیابی به راه حلی معقول برای برطرف کردن شرایط غیرعادی به گونه‌ای است که منافع و ارزش‌های اساسی، حفظ و تأمین گردد. [100] برچر نیز معتقد است هدف مدیریت بحران نباید زدودن مناقشات یا جلوگیری از بحران باشد چرا که این هدف شکست می‌خورد. بحران جزء لاینفک مناقشه است. هدف اصلی باید سوق دادن مناقشه از خشونت به چانی زنی مسالمت‌آمیز و از مذاکره به سوی توافق قابل قبول برای طرفین باشد، نتیجه‌ای که برای همه رضایت‌بخش است اگر چه ایده‌آل نیست [101] .
بر این اساس، مک کارتی اصول اساسی مترتب بر مدیریت بحران را شامل موارد زیر می‌داند:
1 - اصل محدودیت اهداف. به منظور گریز از اوج‌گیری بی‌حاصل بحران و افزایش امکان و موقعیت هر یک از طرفین برای دستیابی مطلوب از موقعیت بحرانی، طرفین درگیر در بحران باید اهداف خود را محدود کنند. [102] فیل ویلیامز نیز در زمینه‌ی محدود کردن اهداف بر این نظر است که تقاضای بیش از حد از دشمن موجب سرسخت‌تر شدن دشمن می‌شود، در حالی که هر چه دشمن بتواند ادعا کند که در جریان بحران (امتیازاتی) به دست آورده است آمادگی او برای قبول راه حلی مسالمت‌آمیز بیشتر می‌شود. [103] .

[ صفحه 60]

2 - اصل نیاز به اطلاعات. اطلاعات در سنجش مقاومت موجود علیه نیات هر یک از طرفین به کار می‌آید و مبین این هنجار است که تصمیم‌گیری باید مبتنی بر تصویر باشد. بنابراین سیاستگذاری باید براساس مجموعه‌ای از توانمندی‌ها و محدودیت‌ها خودی در مقایسه با شاخص‌های دشمن (شامل: اهداف، نیات و قدرت) باشد؛ یعنی همان شاخص‌هایی که اطلاعات برمی‌تابد.
3 - مهار ابزار برای دستیابی به اهداف. به منظور جلوگیری از هرگونه افزایش تنش‌های حاصل از بحران، طرف‌های درگیر باید در بهره‌گیری از ابزار زور و اهرم فشار محدودیت‌هایی برای خود قائل شوند. ابزار مورد استفاده برای پاسداری از هدف نباید از حداقل مورد نیاز فراتر رود، زیاده‌روی در به کارگیری نیروی نظامی، باعث ایجاد مقاومت بیشتری در طرف متخاصم می‌شود.
4 - برنامه‌ریزی وضعیت اضطراری و توانمندی‌های مربوط. کلید مدیریت بحران موفق در واقع همان توان مدیریت شرایط بحرانی، در توانمند ساختن واحدهای پاسخ‌گو برای انتقال از شرایط عملکرد عادی به شیوه‌ی بحرانی، در موقعیتی که مقامات مجهز هستند و در وضعیتی قرار دارند که می‌توانند با تمامی ضرورت‌های محیطی تطبیق یابند.
5 - اصل ارتباط. سبک و سیاق مدیریت بحران و ماهیت رابطه تولید کننده - مصرف کننده، نقشی مهم در تعیین شیوه‌ی دستیابی به ارتباط ایفا می‌کند. دو رهیافت اساسی در قبال مدیریت بحران وجود دارد. رهیافت تک مرکز، مبتنی بر تمرکز مدیریت و پاسخ به بحران در دستان قدرتی واحد؛ و رهیافت چند مرکز، مبتنی بر تعامل میان نقش آفرینان رقیب و مخالف در نظام‌های بوروکراسی و نکو داشتن رقابت به مثابه ابزاری برای حصول اطمینان از بازداری و تعدیل متناسب علیه تمرکز بالقوه قدرت تصمیم‌گیری.
6 - اصل مشروعیت. استفاده از اهرم زور باید به هنگام، مناسب، برخوردار از حمایت مردمی و با احتمال بالای موفقیت باشد و تنها در مرحله آخر از آن استفاده شود. [104] .

[ صفحه 61]

آنچه روشن است وقوع خشونت در دوره‌ی بحرانی به هر صورتی که باشد خواه در آغاز یا در جریان چانه‌زنی یا بازدارندگی، مدیریت بحران را دشوار خواهد کرد و دیپلماسی قهرآمیز به استراتژی استفاده از نیروها برای دستیابی به پیروزی با حداقل هزینه‌ها شامل: تلفات، تسلیحات، روحیه، وحدت ملی و غیره ره می‌سپارد و هر چه دامنه‌ی شمول و شدت خشونت بالاتر رود تعامل خصمانه و فشار زیادتری متوجه دولت طرف بحران می‌شود و در نتیجه دولت آغازگر بحران را به خشونت متقابل متمایل خواهد کرد. به طور کلی، مقابله با گسترش در زمانی که خشونت اتفاق می‌افتد بسیار مشکل‌تر از مقابله در دوره‌ی قبل از بحران یا حالت عدم بحرانی است. [105] .
بررسی‌ها نشان می‌دهد در دوره بحران میزان تصمیمات مهم زیادتر خواهد بود. در دوره‌ی قبل از بحران تنها شاهد تهدید ارزش‌های جزئی و فشار کمتر هستیم و نیاز به تصمیم‌گیری منوط به سطح فشار تهدید است. [106] .
بنابراین، تصمیم‌گیری در مراحل مختلف قبل و بعد از بحران و جنگ و اتمام جنگ و پس از آن به دلیل تغییر در ماهیت تهدیدات و تغییر ذهنیت‌ها متفاوت است. در هر مرحله گزینه‌ها دوگانه‌اند:
- آغاز: شروع و عدم شروع بحران
- گسترش: افزایش یا حفظ سطح پایین خصومت
- تنش‌زدایی: تطبیق و تحمل یک بحران [107] .
در عین حال، با افزایش سطح فشار تهدید، نگرانی از احتمال جنگ، تصمیم‌گیران را وا می‌دارد تا از تصمیماتی که نتایج پیش‌بینی نشده‌ای دارند خودداری کنند. بنابراین، گرایش تصمیم‌گیران به این است که حتی‌المقدور از تصمیمات استراتژیک و حتی تاکتیکی خودداری کنند و به راه‌هایی برای مقابله با گسترش بحران و متوقف کردن آن متوسل شوند. [108] .

[ صفحه 62]


پایان بحران (جنگ)

با فرض شکست مدیریت بحران در مهار و کنترل آن یا هدایت بحران به سمت جنگ، با وقوع جنگ، [109] ماهیت بحران‌ها و منازعات دستخوش تغییر و دگرگونی می‌شود. برچر کاهش بحران را به دو معنا و در دو مرحله مورد توجه قرار می‌دهد. یکی به معنای مدیریت بحران و جلوگیری از تبدیل بحران به جنگ و دیگری خاتمه دادن به جنگ، پس از وقوع آن است. وی در کتاب خود می‌نویسد: مفهوم کاهش بحران در ابتدا به فروکش کردن بحران و فرایند حل آن، به کمک طرف‌های درگیر برمی‌گردد. در نتیجه، این دوره با افول ذهنیت تهدید، محدودیت زمانی و احتمال جنگ و رسیدن به حالت عدم بحرانی و پایین آمدن تعامل خصمانه می‌شود. در این زمینه، کاهش بحران به منزله‌ی تغییر مرحله و دوره نیز هست که از نظر مفهومی با تغییر مرحله آغاز به گسترش یا تغییر از دوره قبل از بحران به دوره‌ی بحرانی هیچ تفاوتی ندارد.
در سطح بازیگر، کاهش بحران دو معنی دیگر نیز دارد: یکی معنی استراتژی رفتار بحرانی برای دستیابی به هدف برقراری سازش بین طرف‌های درگیر است. این استراتژی دقیقا نقطه مقابل استراتژی تکیه بر نیروها برای تحمیل نتیجه‌ی پیروزی - شکست در مقایسه با مصالحه‌ی دو جانبه داوطلبانه است. معنی دیگر کاهش بحران، رضایت از نتیجه است. این نتیجه به صورت‌های مختلف می‌تواند باشد: رضایت تمام بازیگران بحران، نارضایتی تمام بازیگران بحران و یک حالت بینابین که دولت «الف» راضی و دولت «ب» ناراضی است. بر این اساس موفقیت یا شکست کاهش بحران با میزان نارضایتی طرف‌های درگیر از نتیجه‌ی به عمل آمده اندازه‌گیری می‌شود. کاهش بحران اغلب با عدم رضایت حداقل یک بازیگر از میزان هزینه‌های ناشی از بحران است. [110] .

[ صفحه 63]

همان گونه که شکل‌گیری و تشدید و گسترش بحران از ساز و کارهای مشخص پیروی می‌کند کاهش یا پایان دادن به درگیری و خصومت نیز متأثر از ملاحظات مختلفی است. برچر از دو ویژگی بازیگر شامل «برابری قدرت» و «تقارب رژیم‌ها» برای کمک به کاهش بحران یاد می‌کند. بدین معنا که وقتی بحران گسترش یافت و به جنگ انجامید این همراه با هزینه‌ی بالا و احتمالا بن‌بست است در آن صورت قدرت نسبتا برابر آنان، سازش را مقبول‌تر می‌سازد؛ زیرا تفاوت کم نیروی رقبا یا برابری نیروها به این معنی است که احتمالا هیچ یک پیروز نمی‌شوند [111] تقارب رژیم از نظر برچر اشاره به ماهیت رژیم‌های دمکراتیک است که مذاکره و تفاهم را ممکن می‌سازد. وی همچنین معتقد است وقتی تعداد مشارکت کنندگان کمتر باشد، مجموعه‌ی مسائل و تعاملات مخل، کمتر خواهد بود و در نتیجه تفاهم راحت‌تر و اتلاف وقت را کمتر می‌کند [112] .
برچر در پاسخ به این پرسش که مرحله کاهش چگونه آغاز می‌شود؟ سناریوهای متفاوتی را طرح می‌کند. در یک وضعیت در صورتی که بازیگری به پیروزی نظامی قطعی دست یافته باشد و شرایط ختم بحران را تحمیل نماید در چنین وضعیتی مرحله‌ی کاهش بحران در عرض چند روز به پایان می‌رسد. در طیف دیگر، سناریوهای گذار به مرحله کاهش بحران نشان دادن علائم میل به ختم از طرفین بحران است. این در صورتی است که به دلیل جنگ فرسایشی، کسب پیروزی برای طرفین میسر نیست. اگر طرف‌های درگیر به طور تقریبا همزمان به این ادراک برسند، تغییر مرحله از گسترش به کاهش بحران به طور ناگهانی اتفاق می‌افتد. [113] .
برچر معتقد است میزان مداخله قدرت‌های بزرگ نقش مهمی در کاهش یا ادامه بحران دارد. به این معنا که هر چه مداخله قدرت‌های بزرگ در یک بحران کمتر باشد فرایند حل اختلاف بین طرف‌های درگیر طولانی‌تر خواهد شد. اگر مداخله‌ی قدرت‌های بزرگ به شکل حمایت نظامی از یک بازیگر باشد آنها می‌توانند برای رسیدن به مصالحه در بحران اعمال فشار کنند؛ [114] البته

[ صفحه 64]

به نظر می‌رسد عکس این معادله هم صادق است.بدین معنا که به میزان مداخله قدرت‌های بزرگ و افزایش بازیگران و پیچیده‌تر شدن معادلات امکان پایان دادن به جنگ ضعیف‌تر می‌شود و در نتیجه جنگ طولانی خواهد شد. [115] .
برای کاهش بحران همچنین سناریوهای دیگری هم متصور است. از جمله‌ی این سناریوها اینکه بازیگر حداقل باید کاهش تهدید ارزش‌ها یا محدودیت زمانی و تغییر موازنه نظامی را پذیرفته باشد. این تغییر ذهنیت نشان دهنده آغاز «کاهش بحران» است. همچنین اهمیت ژئواستراتژیک بحران در پایان دادن به بحران و جنگ تأثیر دارد [116] .
برای کاهش بحران به معنای جلوگیری از تبدیل بحران به جنگ یا پایان دادن به جنگ، در صورت وقوع، موضوع مهم و قابل ملاحظه بحث «تصمیم‌گیری» است. طرف‌های درگیر در یک مخاصمه و بحران با استفاده از هر روشی سرانجام با پدیده‌ای به نام تصمیم‌گیری مواجه هستند. خصومت‌های نظامی پس از وقوع، شرایط و وضعیت‌های متفاوتی را پدید می‌آورند. که در مرحله‌ی ادراکات، گزینه‌ها، تصمیم‌گیری و واکنش‌ها ماهیت و شکل متفاوتی دارد.
دشواری‌های تصمیم‌گیری از دو ملاحظه‌ی کلی متأثر است؛ نخست آنکه ادراکات ذهنی در تعریف سود و زیان ادامه یا پایان دادن و پیامدهای سیاسی - نظامی و اجتماعی آن، اصل تصمیم‌گیری را تحت تأثیر قرار می‌دهد. علاوه بر این، تصمیم‌گیری همیشه در برابر شرایط متفاوت و گزینه‌های گوناگون قرار دارد و به همین دلیل دشوار و پیچیده است. چنانکه هنری کیسینجر می‌گوید: مسائلی که به سیاستگذاران درجه اول ارجاع داده می‌شود، عموما پیچیده هستند [117] .
علاوه بر این، ضرورت تصمیم‌گیری بیانگر حساسیت شرایط و وضعیت است که اصل تصمیم‌گیری را الزامی و ضروری می‌نمایاند. کیسینجر از چنین وضعیتی به نام «نقطه عطف» [118] نام می‌برد. در بیشتر مواقع با تغییر وضعیت و

[ صفحه 65]

از میان رفتن ضرورت‌های تصمیم‌گیری و آشکار شدن پیامدهای تصمیمات، نقد و بررسی نسبت به تصمیم و تصمیم‌گیرندگان مجادلات جدیدی را دامن می‌زند. تصور چنین پیامدهایی در بسیاری از مواقع مانع از تصمیم‌گیری یا موجب تأخیر در تصمیم‌گیری یا تصمیم‌گیری تاکتیکی و کوتاه مدت می‌شود. حال آنکه در عرصه‌ی سیاست خارجی و در حوزه‌ی امنیت ملی به ویژه در بحران و شرایط جنگی، تصمیمات دراز مدت و استراتژیک مورد نیاز است.
وقوع رخدادها و هر گونه تصمیم‌گیری به نوعی با موضوع امکان‌پذیری پیوند دارد. به عبارت دیگر، هر حادثه‌ای در هر زمانی رخ نمی‌دهد یا هر تصمیمی در هر شرایطی اتخاذ نمی‌شود بلکه این ضرورت‌ها و شرایط و امکان‌پذیری یا امکان‌ناپذیری است که جوهر وقایع و تصمیمات و حتی الگوی تصمیم‌گیری را شکل و تحت تأثیر قرار می‌دهد.
اصولا به هنگام نقد و بررسی وقایع و تصمیم‌گیری‌ها کمتر به شرایط و امکان‌پذیری توجه می‌شود. به عبارت دیگر، تغییر شرایط و ضرورت‌ها یکی از عوامل مهم در نقد و بررسی تصمیمات است؛ زیرا مادامی که وضعیت پیشین حکم‌فرماست ضرورت‌ها و شرایط مانع از نقد می‌شود ولی با تغییر آن و ایجاد فاصله و گذشت زمان تدریجا رویکرد انتقادی شکل می‌گیرد.
اصولا در نقد یک تصمیم از روش‌های مختلفی استفاده می‌شود. برخی از انتقادها در زمان تصمیم‌گیری و بر پایه‌ی برداشت متفاوت از شرایط و توازن میان اهداف و توانایی‌ها و ابزار است. در این صورت در رویکردها و استراتژی و روش‌ها تفاوت وجود دارد و در نتیجه مجادلات سیاست خارجی را شکل می‌دهد. پاره‌ای از انتقادها بر پایه نتیجه‌ی تصمیم‌گیری است. نظر به اینکه نتیجه‌ی تصمیم‌گیری محصول فرایندی پیچیده از تصمیم‌گیری است درون داده‌ها با برون داده‌ها مقایسه می‌شوند تا میزان موفقیت یا ناکامی یک تصمیم مشخص شود. نتایج یک تصمیم به چهار شکل خود را نمایان می‌سازد: 1 - مورد انتظار و مطلوب؛ 2 - مورد انتظار و نامطلوب؛ 3 - غیرمنتظره و مطلوب؛ 4 - غیرمنتظره و نامطلوب. معمولا بین نتایج واقعی و نتایج مورد انتظار،

[ صفحه 66]

اختلاف وجود دارد و دلیل آن هم ورود متغیرهای پیش‌بینی نشده و غیر قابل کنترل به فرایند تصمیم‌گیری است. [119] .
با این توضیحات موضوع اساسی در مخاصمات و جنگ، مواجهه با گزینه‌های مختلف در وضعیت‌های متفاوت و تصمیم‌گیری با انتخاب یک گزینه است که در ادامه‌ی بحث به آن اشاره خواهد شد.
تصمیم‌سازی و تصمیمات مطابق تعریف دیوید ایستون «بروندادهای» نظام سیاسی هستند که از طریق آنها ارزش‌ها در درون جامعه به نحو اقتدارآمیز توزیع می‌شود.
تصمیم، عمل گزینش میان راه‌حل‌های جایگزین یا بدیل‌های موجودی است که در موردشان یقین و قطعیت نداریم. [120] تصمیم‌گیری فرایندی را تشریح می‌کند که از طریق آن راه حل مسئله معینی انتخاب می‌شود. [121] در واقع، بررسی فرایند تصمیم‌گیری نشان می‌دهد مرحله اول این فرایند شناسایی مسئله تصمیم است [122] و حل مسئله و تصمیم‌گیری ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند. [123] در تصمیم‌گیری ملاحظات مختلفی وجود دارد و مراحل آن شبیه فرایند رسمی برنامه‌ریزی استراتژیک است که مراحل تشخیص و تعریف مسئله، جمع‌آوری واقعیات مربوط به مسئله و تجزیه و تحلیل آنها، یافتن و ساختن راه‌حل‌های بدیل، ارزیابی و انتخاب بهترین راه‌حل و به اجرا درآوردن آن را شامل می‌شود [124] .
در نظریه‌ی تصمیم‌گیری و گزینش میان راه‌حل‌های جایگزین، عنصر ادراک یا برداشت از جایگاهی مرکزی برخوردار است. بیشتر نظریه‌پردازان تصمیم‌گیری هنگام بحث از «تعریف موقعیت» [125] تلقی تصمیم‌گیران را از جهان

[ صفحه 67]

مهم‌تر از واقعیت عینی می‌دانند. [126] این موضوع شبیه نسبت تهدید با ادراکات ذهنی است. به این معنا که ادراک از تهدید مهم‌تر از واقعیات عینی است؛ زیرا منشأ تصمیم‌گیری و رفتار می‌شود. بر پایه‌ی همین ملاحظه زمانی که رهبران در شرایط حساس تصمیم‌گیری و تحت فشار شدید قرار می‌گیرند، روندهای «معرفتی» گوناگون باعث محدود کردن توانایی آنان در اتخاذ تصمیمی عقلایی می‌شود. در موقعیت بحرانی، تصمیمات براساس ساختارهای معرفتی اتخاذ می‌شود که سعی در کاهش طیف انتخاب‌ها دارد. [127] .
بایستی مدنظر داشت که روند تصمیم‌گیری را نمی‌توان به راحتی از شرایط یا عوامل مقدم بر خود جدا کرد. بنابراین یک برونداد سیاسی، متأثر از رویدادهای مقدم بر خود بوده است و با کمک مجموعه‌ای از عوامل طبقه‌بندی شده مؤثر بر روند تصمیم‌گیری سیاسی قابل توضیح است [128] .
سیاست خارجی که پدیده‌ای پویا و سیال است پیوسته با امر تصمیم‌گیری ارتباط دارد و با این پرسش روبه‌رو است که چگونه باید بهترین تصمیم را گرفت. [129] به همین دلیل به گفته کیسینجر سیاست خارجی همواره مسئله‌ی انتخاب بین راه‌حل‌های مختلف است. [130] در این روند، چنانکه در موضوع تصمیم‌گیری اشاره شد و به گفته هالستی: «ارزش‌ها، ایستارها و تصورات فردی بر درک از واقعیتی که از منابع گوناگون اطلاعاتی گرد آمده‌اند اثر می‌گذارد. تصورات یا تعیین وضعیت‌ها به واقعیات و انتظاراتی شکل می‌دهند که تصمیمات بر پایه آنها اتخاذ می‌گردد.» [131] .
فارغ از ماهیت و ساختار تصمیم‌گیری در نظام‌های مختلف که بر بروندادهای سیاسی و شکل و ماهیت سیاست خارجی آن کشور اثر می‌گذارد تعیین اهداف و نیازها با تعیین استراتژی دستیابی به آن بسیار حائز اهمیت است. [132] در چنین وضعیتی به نوشته‌ی هالستی باید بین هدف و وسیله مناسبتی وجود داشته باشد. در بسیاری از حوادث، وسیله بر هدف تأثیر می‌گذارد. [133] اما در اکثر تعیین وضعیت‌ها، برآوردی از توانایی‌ها،

[ صفحه 68]

واکنش‌های داخلی و حوادث یا شرایط یا قریب‌الوقوع خارجی صورت می‌گیرد. [134] دوئرتی و رابرت فالتزگراف پس از اشاره به موضوع انتخاب برای تحصیل مقاصد سیاست خارجی، عوامل مؤثر در انتخاب را «میزان مصمم بودن به تحصیل یک هدف خاص، زمان موجود برای دستیابی به آن، هزینه‌ها، مخاطرات و میزان تعارض یک هدف با سایر اهداف ذکر می‌کنند. [135] .
برای سیاستگذاری و تصمیم‌گیری گاهی وجود پاره‌ای از دوگانگی‌ها مشاهده می‌شود که وابسته به عوامل مختلفی است. ولی مسئله‌ی مهم تفاوت دیدگاه‌ها یا به عبارتی ادراکات ذهنی تصمیم‌گیرندگان از شرایط و نسبت آن با ارزش‌ها و منافع یا برآورد از توانایی‌ها و ابزار دستیابی به اهداف می‌باشد.
ژنرال چارلز بوید (Charlse Boyd) معتقد است فرهنگ‌های ملی و ساختارهای سیاسی گوناگون، توافق بر سر یک راهکار را به تأخیر می‌اندازد. والتر گیوهان در توضیح نظر بوید می‌نویسد: «اختلاف تصمیم‌گیران نظامی و سیاسی اساسا مربوط است به تفاوت موقعیت‌های ویژه آنان و تنش میان جنبه‌های فیزیکی و روانی زمان در آن موقعیت‌ها.» [136] .
البته در این زمینه نظریات دیگری نیز وجود دارد. هالستی معتقد است بنابر تحقیقی که به عمل آمده بعضی تصمیمات سیاست خارجی متأثر از برخی ویژگی‌های شخصیتی است. [137] در واقع ویژگی و خصوصیات رهبران هنگامی که وضعیت مبهم، نامشخص و پیچیده است و هنگامی که رهبر به جای واگذار کردن قدرتش به مشاوران، خودش عملا در تصمیم‌گیری درگیر می‌شود، بسیار بااهمیت است. در این وضعیت که غالبا در سیاستگذاری خارجی اتفاق می‌افتد اعتقادات و شخصیت رهبر به آنچه حکومت انجام می‌دهد، شکل می‌بخشد. [138] تئودور کولومیس و جیمز وولف در مقاله خود شرایطی را که متغیرهای فردی بیشتر تأثیرگذار است این گونه ذکر کرده‌اند: متغیرهای فردی روی تصمیمات بحرانی بیشتر از تصمیمات برنامه‌ریزی تأثیر می‌گذارد. در زمان‌های بحرانی محدودیت زمانی و فشار تهدیدات، بیشترین

[ صفحه 69]

مسئولیت را بر دوش دولت و مشاوران معدودی قرار می‌دهد که می‌توانند سریعا گردهم جمع شوند. [139] .
با توجه به اینکه در کنار شخصیت‌های تصمیم گیرنده، همیشه مشاور یا گروه مشاوران وجود دارد جانیس، روان‌شناس اجتماعی، در بررسی خود «فکر گروهی» را نقد کرده و تأثیر پیشنهادها و مشاوره‌های گروهی را یادآور شده است [140] که نشان می‌دهد گروه‌های جمعی تصمیم‌گیرندگان، درست همانند افراد ممکن است در معرض ادراکات غلط باشند. [141] .
البته عوامل دیگری مانند افکار عمومی و درکی که مردم یک کشور از جریانات خاص سیاست خارجی دارند بر روند سیاست خارجی و تصمیم‌گیری‌ها تأثیر می‌گذارد. [142] علاوه بر این، نفوذ عوامل سیستمیک [143] در تصمیم‌گیری و محدود کردن گزینه‌ها نقش و تأثیر بسزایی دارد. جفری بلینی (Geoffry Blainey) در کتاب علل جنگ درباره‌ی تصمیم‌گیری می‌نویسد:
«در زمان تصمیم‌گیری برای جنگ یا صلح، رهبران ملی به نظر می‌آید که به طور شدیدی تحت تأثیر حداقل هفت عامل زیر قرار دارند:
1 - قدرت نظامی و توانایی برای به طور مؤثر به کار بردن آن قدرت در صحنه احتمالی جنگ؛
2 - تشخیص اینکه اگر جنگ اتفاق بیفتد رفتار ملت‌های خارجی چگونه خواهد بود؛
3 - تشخیص اینکه آیا وحدت داخلی یا عدم یگانگی در سرزمین آنها و سرزمین دشمن وجود دارد؛
4 - آگاهی یا غفلت از واقعیت‌ها و رنج‌های جنگ؛
5 - ملیت خواهی و ایدئولوژی
6 - خصوصیات شخصی و تجربیات آنهایی که در تصمیم‌گیری شرکت دارند؛
7 - وضع و شرایط اقتصادی و همچنین قدرت آن برای متحمل شدن نوع جنگی که در نظر گرفته شد.» [144] .

[ صفحه 70]

برای تصمیم‌گیری، الگو و روش‌های مختلفی وجود دارد. برخی از تحلیل‌گران سیاست خارجی برای ارزیابی سیاست خارجی تصمیم‌گیری‌ها را ارزیابی و کالبد شکافی و ماهیت سیاست خارجی را بررسی کرده‌اند. کریس براون در مقاله خود می‌نویسد: «تحلیل سیاست خارجی پنجاه سال اخیر به ما می‌گوید که بهترین راه برای شناسایی الگوهای رفتاری در سیاست خارجی این است که فرایندهای سیاستگذاری خارجی را به مجموعه‌ای از «تصمیمات» تقسیم کنیم و در مقابل با تحلیل هر یک از آنها می‌توانیم ببینیم که چه عواملی در چه شرایطی مؤثر بودند.» [145] پایه‌گذار رویکردهای تصمیم‌گیری در سیاست خارجی، دانشمندان رفتارگرای امریکایی در دهه 1950 بودند [146] که مدل «بازیگر خردمند» را طرح کردند. این الگو بر پایه‌ی این فرض استوار است که تصمیمات محصول محاسبه‌ی بازیگری واحد هستند. [147] بدین معنا که تصمیمات خارجی واکنش‌های عقلانی در برابر یک وضعیت خاص می‌باشد. به عبارت دیگر، اعتقاد بر این است که دولت‌ها آن راهکاری را انتخاب می‌کنند که در متن مجموعه‌ای از ارزش‌ها، منافع آنها را به حداکثر افزایش دهد و خسارات آنها را به حداقل برساند. [148] روش تصمیم‌گیری بنابر مدل بازیگر خردمند به این صورت است که ما مجموعه‌ای از قواعد رفتاری داریم که در مراحل اولیه وقتی با موقعیت‌های ناشناخته مواجه می‌شویم به دنبال حرکت‌هایی می‌گردیم که آن را امیدوار کننده می‌دانیم و وقتی قانع شدیم که بهترین حرکت ممکن را با توجه به محدودیت‌های زمانی یافته‌ایم، وارد عمل می‌شویم. این روش، برای تصمیم‌گیری روشی عقلانی است. [149] .
کینی الگوی دیگری را تحت عنوان «تفکر ارزشی» ارائه می‌کند که قابل توجه است. کینی معتقد است ما در تصمیم‌گیری معمولا به انتخاب یک گزینه از بین چند گزینه اکتفا می‌کنیم. در واقع ما چارچوب مسئله را با گزینه‌های موجود مشخص می‌سازیم و خود را در موقعیت تصمیم قرار می‌دهیم. وی سپس می‌پرسد آیا روش بهتری وجود ندارد؟ [150] در پاسخ این پرسش بر تفکر ارزشی و تعریف ارزش به عنوان آنچه برای ما مهم است

[ صفحه 71]

تأکید می‌کند و می‌گوید: زمان و کوششی که صرف اندیشیدن به تصمیم‌ها می‌شود باید بر پایه‌ی ارزش‌ها استوار باشد. [151] وی تأکید می‌کند چارچوب هر موقعیت تصمیم را گزینه‌ها و ارزش‌های آن تعیین می‌کند. به عبارت دیگر، زمینه‌ی تصمیم و اهداف بنیادی همراه با یکدیگر، چارچوب تصمیم را شکل می‌دهند. [152] کینی همچنین اضافه می‌کند که برای هدایت همه‌ی تصمیم‌ها، باید ارزش‌های استراتژیک را تعیین کرد؛ زیرا این ارزش‌ها فرصت‌ها را نشان می‌دهد و هر روز تغییر نمی‌یابد [153] و اساسا دلیل تعلق خاطر ما به مسئله تصمیم اجتناب از پیامدهای نامطلوب و دستیابی به پیامدهای مطلوب است و مطلوبیت نسبی پیامدها نیز مفهومی است که به ارزش‌ها بستگی دارد و گزینه‌ها صرفا ابزارهایی برای تحقق ارزش‌های بنیادی‌تر می‌باشد [154] .

پس از جنگ

تأثیر و پیامدهای بحران یا جنگ بر نحوه‌ی نگرش به این موضوعات و مدیریت بحران‌ها برای جلوگیری از وقوع جنگ یا هدایت آن به سمت جنگ از موضوعات مهمی است که باید به آن توجه کرد؛ زیرا این گونه تجربیات به مسائل اساسی و تأثیرگذار در نگرش به امنیت ملی و تعیین الگوی‌های جدید در حوزه سیاست دفاعی و تسلیحاتی خارجی منجر می‌شود. به عبارت دیگر «بحران در شکل‌گیری ساختار ذهنی جامعه و تعیین الگوهای جدید در مواجهه با این مقولات تأثیر اساسی دارد.» [155] .
مفهوم «تأثیر» یعنی ارزیابی عواقب بحرانی به منظور تعیین چگونگی تأثیر بحران بر روابط آتی بین طرف‌های درگیر تعریف شده است. زمان لازم برای مشخص شدن تأثیر بحران سه تا پنج سال پس از ختم بحران به طول می‌انجامد. مرحله‌ی تأثیر در مقایسه با مراحل قبل وضوح کمتری دارد و تعیین آثار مشکل است. در عین حال، اجماع کمتری درباره‌ی دامنه‌ی شمول و سمت‌گیری آثار وجود دارد [156] .

[ صفحه 72]

پرسش اساسی این است که چه عاملی این بعد از تأثیر بحران را مشخص می‌کند؟ برچر در پاسخ به این پرسش براساس الگوی جامع بحران معتقد است شکل نتیجه حاصل بین طرف‌های درگیر تأثیر بحران را مشخص می‌کند. [157] بنابراین مجرایی که از طریق قرارداد یا در صورت آتش‌بس و متارکه‌ی جنگ به طور موقت یا کامل از طریق خشونت، سند رسمی حل اختلاف یا حتی تبادل‌نامه‌ای صلح‌جویانه خاتمه می‌یابد، به احتمال زیاد آثار مبتنی بر روابط میان طرف‌های درگیر خواهد داشت تا اینکه بحران از طریق عمل یک جانبه (مثل حمله‌ی نظامی قاطع، عقب‌نشینی یک جانبه تحقیرآمیز یا تغییر مخفیانه رژیم در هنگام اختلاف) خاتمه یابد. [158] در واقع، نتیجه‌ی حاصل جمع صفر، به معنای شکست یا پیروزی، احتمالا تأثیر منفی بیشتری نسبت به نتیجه‌ی مبهم دارد که هیچ یک از طرفین درگیر به تمام خواسته‌های خود دست نمی‌یابند و وضع موجود قبلی همچنان پابرجا می‌ماند [159] .
پایان بحران یا جنگ به منزله دگرگونی در محیط و انتقال به دوره‌ی جدید است که فشار روانی کاهش می‌یابد و این امر بر طرز برخورد و گزینه انتخابی تأثیر می‌گذارد. [160] زیرا تجربیات حاصل از یک بحران و جنگ یا قرار گرفتن در آستانه خطر وقوع جنگ، می‌تواند مدیریت بحران‌ها را بر پایه‌ی امتناع از جنگ با عبور از کنار بحران و محدود کردن اهداف با تفسیر جدید از منافع شکل بدهد. انتخاب الگوی سیاست خارجی و دفاعی برای تنش زدایی و بازدارندگی بر پایه‌ی همین ملاحظات صورت می‌گیرد.
برچر در پاسخ به این پرسش که دولت‌ها و دولتمردان احتمالا چگونه با بحران‌های آینده مواجه خواهند شد؟ معتقد است «بهترین نکته در این زمینه درس مشترکات اساسی و عقلانیت مدیریت بحران در گذشته» است. در مراحل مختلف هر بحران، الگوی تجزیه و تحلیل اطلاعات و تصمیم‌گیری برای بررسی راه‌حل‌ها و نیز مشاوره، نشان دهنده‌ی تأثیر مشترک انتخاب طرز برخورد است که بر تفاوت‌های فرهنگی، جغرافیایی،

[ صفحه 73]

تاریخی و دیگر موارد بین تصمیم‌گیران یک بحران نظامی - امنیتی فائق می‌آید. [161] .
با این توضیح، در بحران بین‌الدولی و مواجهه با بحران و جنگ، بسیاری از عوامل اگر در گذشته نقش جرقه و تحریک برای تنش و جنگ داشته‌اند، در مرحله جدید فاقد چنین تأثیراتی خواهند بود. در واقع تجربه یک بحران و جنگ میان دو کشور مشترکات اساسی‌ای در محاسبه و نگرش به تهدیدات و کنترل و مدیریت رفتارها به وجود می‌آورد که مانع از شکل‌گیری تهدید یا تبدیل تهدید به بحران و جنگ خواهد شد.
البته دامنه‌ی تأثیرات بحران و جنگ پس از اتمام آن از روابط میان دو کشوری که تجربه‌ی بحران و جنگ داشته‌اند فراتر است و به الگوی فکری - ذهنی و عملی در حوزه‌ی امنیت ملی و سیاست خارجی و دفاعی تبدیل خواهد شد.
تداوم تهدید - بحران برای یک کشور پس از کاهش بحران و جنگ با سایر کشورها از عوامل دیگری متأثر است که باید به آن توجه کرد. برخی از صاحب‌نظران حوزه‌ی سیاست دفاعی که تجربه‌ی جنگ و بحران داشته‌اند، وقوع چنین پدیده‌ای را از تغییر عوامل محیطی و مهم‌تر از آن مسائل ساختاری ناشی می‌دانند که برای عبور از بحران و جنگ به وضعیتی جدید، تصمیم‌گیری استراتژیک صورت نمی‌پذیرد [162] .
البته تأثیر بحران و جنگ پس از اتمام آن برای کلیه‌ی کشورهایی که این تجربه را دارند یکسان نیست. چنانکه اسرائیل در عملکردی پلکانی از زمان اشغال فلسطین تاکنون با کسب تجربیات متفاوت سیاسی - نظامی - امنیتی و با ادراک الگوی رفتاری کشورهای عربی و نظام بین‌الملل، همچنان الگوی «تهدید - بحران» را دنبال می‌کند. پس از فروپاشی جنگ سرد و پیروزی امریکا بر عراق با آزادسازی کویت، تغییر جدیدی صورت گرفت و اسحاق را بین به دنبال تغییر این الگو بود که با شکست همراه شد و نامبرده را یک یهودی افراطی به قتل رساند.

[ صفحه 74]

یا در مورد رفتار صدام پس از اتمام جنگ با ایران در واقع نتیجه جنگ با ایران و نحوه‌ی اتمام آن و ادراک جدید از تغییرات محیطی، موجب حمله به کویت و اشغال این کشور شد. این روند دقیقا بر پایه مدیریت بحران و با هدف ایجاد جنگ دنبال شد.
این توضیحات نشان می‌دهد که الگو و تحلیلی واحد از رفتارهای پس از بحران و جنگ برای کلیه‌ی کشورها وجود ندارد. به همین دلیل، در هر مورد باید بررسی جداگانه‌ای انجام داد. آنچه روشن است این مرحله به دلیل اینکه در امتداد تجربه‌ای تاریخی است و می‌تواند بر شکل‌گیری آینده تأثیرگذار باشد بسیار حائز اهمیت است.

[ صفحه 81]


وقوع جنگ

حمله عراق به ایران: گزارش اجمالی

برای اطلاع بیشتر نگاه کنید به اجتناب‌ناپذیری جنگ، محمد درودیان، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه، 1381.
تزلزل در موقعیت سیاسی رژیم شاه و آشکار شدن علائم بی‌ثباتی در کشور بر اثر گسترش اعتراضات مردمی، نگرش و رفتار عراق را در برابر ایران تحت تأثیر قرار داد. بدین صورت که عراق برای حفظ مناسبات با رژیم شاه، همچنان براساس تعهدات عهدنامه 1975 الجزیره عمل می‌کرد و در همین چارچوب امام خمینی رهبر انقلاب را بنا به درخواست شاه، از عراق اخراج کرد. [163] همچنین برداشت از پیامدهای بی‌ثباتی بر اثر روندهای انقلابی در داخل ایران و فرایند آن در ایجاد تهدیدات و فرصت‌های جدید، سبب شد تا عراق مجددا به گروه‌های تجزیه‌طلب داخل کشور توجه و از آنها حمایت کند. به همین منظور، قرارگاه جدیدی را در بصره برای کنترل و هدایت اقدامات اطلاعاتی و داخل ایران تشکیل داد [164] .
پس از سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357 فصل جدیدی در مناسبات ایران و عراق متأثر از تحولات داخل ایران و معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی آغاز شد. فروپاشی کلیه‌ی ساختارهای سیاسی، نظامی، اقتصادی و امنیتی و تغییر مناسبات ایران با امریکا از متحد استراتژیک به خصومت و

[ صفحه 82]

چالش و درگیری فرصت‌های جدیدی را در اختیار عراق قرار داد تا علاوه بر جبران ناکامی‌های دهه‌ی 70 میلادی به ویژه امضای معاهده‌ی 1975 الجزیره، آثار و پیامدهای احتمالی انقلاب اسلامی بر شیعیان عراق را مهار نماید.
تلاش اولیه‌ی عراق بر تحرکات اطلاعاتی - امنیتی و نظامی در مناطق مرزی متمرکز بود. با این سیاست عراقی‌ها علاوه بر ارزیابی تحولات جدید در منطقه، پتانسیل موجود در ایران برای جریان‌سازی و متقابلا قدرت و توان دفاعی - امنیتی آن را آزمایش کردند. در نیمه‌ی اول سال 1358 به موازات تنش و ناهماهنگی در ساختار سیاسی - اجتماعی ایران، سازماندهی قدرت حاصل از انقلاب در درون جامعه و نهادهای جدید مانند بسیج و سپاه، تلاش‌های عراق برای بی‌ثباتی و تجزیه در برخی از مناطق و شهرهای مرزی به ویژه استان خوزستان با ناکامی همراه شد. ضرورت ترمیم کاستی‌های موجود در این زمینه به تغییرات جدید در دو سطح منجر شد. بدین شکل که در سطح داخلی صدام در تابستان سال 1358 با کودتایی حسن البکر را برکنار و زمام قدرت را به دست گرفت. تصفیه کادر مرکزی حزب بعث و سرکوب کمونیست‌ها و همچنین شهادت آیت‌الله صدر و سرکوب شیعیان و کنترل مناطق کردنشین بیان کننده‌ی راهبرد جدید سیاسی - امنیتی صدام بود. علاوه بر این، گرچه اقدامات امنیتی و تجزیه‌طلبانه در ایران شکست خورد ولی تداوم بی‌ثباتی در ایران در مرحله‌ی استقرار نظام سبب شد تا صدام برای استفاده‌ی از زمان گزینه‌ی اقدام نظامی را انتخاب نماید.
شواهد و قرائن زیادی وجود دارد که عراقی‌ها در مهر و آبان سال 1358 در حال کسب آمادگی برای حمله‌ی نظامی بودند. رئیس وقت ایستگاه سیا در ایران در اوایل آبان سال 1358 در ملاقات با ابراهیم یزدی، وزیر خارجه وقت دولت موقت، به وی اطلاع داد که عراقی‌ها در حال آمادگی برای حمله به ایران هستند. [165] .
در این روند، تصرف سفارت امریکا در 13 آبان 1358 برپایه نگرانی از سفر شاه به امریکا و تکرار حادثه کودتای 28 مراد، ماهیت تحولات

[ صفحه 83]

سیاسی - اجتماعی در ایران و سیاست‌های امریکا در برابر ایران و همچنین راهبرد جدید صدام برای اقدام نظامی علیه ایران را به شدت تحت تأثیر قرار داد. شوروی با اشغال افغانستان در آذر همین سال در تداوم این تحولات، عمق و دامنه‌ی تأثیرات انقلاب اسلامی را در سطح منطقه [166] بیشتر آشکار ساخت.
حادثه گروگان‌گیری در واقع سطح رویارویی ایران و امریکا را گسترش داد و تعمیق بخشید. امریکا در تداوم سلسله حوادث ناشی از سقوط شاه، بعد از حادثه گروگان‌گیری، از نفوذ و تأثیرگذاری عناصر و جریانات متمایل به غرب در ایران تا اندازه‌ای ناامید شد. در عین حال، موقعیت ژئوپلیتیک ایران در جنوب شوروی و در غرب افغانستان به گونه‌ای بود که هر گونه بی‌ثباتی و فروپاشی ساختارهای سیاسی می‌توانست به سود شوروی و سیاست‌های جدید این کشور در منطقه قرار گیرد زیرا ایران مکمل ژئواستراتژیک شوروی بود. ماهیت دوگانه‌ی تحولات داخلی ایران و تشدید رویارویی با امریکا با تحولات منطقه‌ای پس از اشغال افغانستان، چالش‌های جدیدی را برای کارتر، رئیس جمهور وقت امریکا، در سال آخر رئیس جمهوری و در آستانه‌ی برگزاری انتخابات به وجود آورد.
تأثیر دوگانه‌ی تحولات بر سیاست‌های امریکا، ارزیابی اولیه صدام را برای اقدام نظامی علیه ایران تغییر داد. عراقی‌ها تصور می‌کردند ایران بر اثر رویارویی، با امریکا و تحت فشار این کشور، بیش از گذشته تضعیف و آسیب‌پذیر خواهد شد و فضای بین‌المللی نیز برای حمله‌ی عراق به ایران فراهم

[ صفحه 84]

می‌شود. در عین حال، از نظر عراق حل و فصل این حادثه می‌توانست روند جدیدی را بر مناسبات ایران و امریکا حاکم نماید که دیگر فرصتی برای حمله عراق به ایران در اختیار این کشور قرار ندهد.
فرا رسیدن سال 1359 می‌توانست ماهیت و چشم‌انداز مناسبات ایران و امریکا و سیاست‌های امریکا و عراق را در برابر ایران روشن‌تر نماید. برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در ایران در بهمن سال 1358 و انتخاب بنی‌صدر که اولین رئیس جمهور منتخب مردم ایران بود، امریکایی‌ها را مجددا به حل و فصل موضوع گروگان‌ها خوش‌بین کرده بود. با ناکامی بنی‌صدر و همچنین تأثیر منفی تهدیدات امریکا بر رفتار ایران و طولانی شدن زمان نگهداری گروگان‌ها، در آستانه‌ی برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در امریکا، سیاست‌های امریکا تدریجا با اقدامات و مواضع خصومت‌آمیز همراه شد. اعلام قطع رابطه و تحریم اقتصادی ایران در فروردین سال 1359 آغاز روند جدید بود. عراقی‌ها در بستر تحولات جدید و درکی که نسبت به بن‌بست حاکم بر سیاست‌های امریکا برای برون رفت از وضعیت بحرانی با ایران داشتند، پس از یک دوره‌ی چهار ماهه مجددا سیاست‌ها و مواضع خصومت‌آمیزی را در پیش گرفتند. همسویی منافع عراق و امریکا در برابر ایران در فروردین سال 1359 و پس از اعلام قطع رابطه و تحریم ایران از سوی امریکا [167] آشکار شد. صدام بلافاصله اعلام کرد عراق آمادگی دارد تمامی اختلافات خود را با ایران با زور حل کند. موضع‌گیری جدید صدام که در نوع خود بی‌سابقه بود پیام آشکاری به امریکایی‌ها بود که تدریجا بدان توجه شد. شکست عملیات طبس برای آزادی گروگان‌ها در اردیبهشت همین سال زمینه‌ی هماهنگی میان عراق و

[ صفحه 85]

امریکا را فراهم ساخت. کودتای نوژه که در تیرماه 1359 تصمیم به اجرای آن گرفته شد و طراحی آن از زمستان سال 1358 آغاز شده بود، حاوی طرح مشترک عراق، امریکا و بختیار با حمایت برخی از کشورهای منطقه از جمله مصر، عربستان و اردن بود. عراق از این پس از براساس همسویی منافع با امریکا، در نوک پیکان سیاست‌ها و مواضع خصومت‌آمیز غرب به ویژه امریکا و کشورهای منطقه علیه ایران قرار گرفت.
پیدایش وضعیت جدید به این معنا بود که حتی اگر پیش از این رژیم عراق از تأثیرات انقلاب بر شیعیان عراق نگران بود، با کنترل امنیتی بر اوضاع عراق، همراه با افزایش تنش در داخل ایران و نیز رویارویی میان ایران و امریکا، از این پس فرصت‌های عراق بیش از تهدیدات است. به همین دلیل منطق حاکم بر تفکر، سیاست‌ها و رفتار عراقی‌ها استفاده از فرصت‌ها در زیر پوشش تبلیغاتی «تهدیدات انقلاب ایران برای منطقه و دفاع از حقوق اعراب» بود. [168] بعدها توضیحی که در نهمین [169] کنگره حزب بعث عراق درباره‌ی شرایط عراق به هنگام حمله به ایران بیان شد این معنا را ثابت می‌کند که حمله‌ی عراق به ایران به دلیل نگرانی از تهدیدات انقلاب نبود بلکه فرصت‌های حاصل از تأثیر انقلاب در فروپاشی ساختارها در داخل کشور و تشدید مناقشات سیاسی و گسترش درگیری ایران و امریکا زمینه‌ی مناسبی را برای عراقی‌ها فراهم ساخت.

[ صفحه 86]

«عراق در وقتی داخل جنگ با ایران شد که در مرحله نضج سیاسی و نظامی و اقتصادی و در دیگر میدان‌ها قرار داشت، چهارده سال بر انقلاب گذشته بود بدین ترتیب سازمان‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در عراق به کلی مستقر گشته و استقرار یافته...» [170] .
عراقی‌ها در حالی که از اوضاع عراق این گونه صحبت می‌کنند در همان زمان وضعیت ایران در کلیه‌ی زمینه‌ها بی‌ثبات و مخدوش ارزیابی می‌کردند.
از نظر ایران موضوع و مسئله‌ی اصلی دفاع از انقلاب و استقرار نظام جمهوری اسلامی بود. بر این اساس امریکا تهدید اصلی بود که به دلیل سقوط شاه و رژیم سلطنتی پهلوی منافع خود را در ایران و منطقه از دست داده بود. تحولات داخلی از جمله رفتار و مواضع گروه‌های چپ و جریان‌های لیبرال متمایل به غرب و همچنین اقدامات عراق در چارچوب اهداف و منافع امریکا تفسیر و تحلیل می‌شد. بنابراین بیش از آنکه موضوع تهدیدات عراق و احتمال جنگ در چارچوب مناسبات عراق با ایران مورد توجه و ارزیابی و تحلیل قرار گیرد، به انقلاب و تهدید امریکا توجه شد.
مواضع و رفتار ایران براساس ادراک و ذهنیتی که از اهداف و تهدیدات داشت شکل گرفت. در عین حال ایران از تهدیدات امریکا و وابستگان به آن در داخل کشور و نیز رفتار عراق نگران بود ولی براساس تجربه رفتار امریکا در برابر انقلاب و موقعیت ژئوپلیتیک ایران به ویژه اهمیت خلیج‌فارس و نفت و تجارت و مهم‌تر از آن عدم مشروعیت رژیم بعثی عراق در میان مردم مسلمان عراق، احتمال وقوع جنگ را تا اندازه‌ای دور از ذهن می‌کرد. ضمن اینکه تصور روشنی از جنگ همانند آنچه بعدها ایجاد شد، وجود نداشت.
به همین دلیل سیاست‌های ایران بر مواضع و رفتار امریکا و جریان‌های داخلی متمرکز بود و با تشکیل بسیج مردمی تفکر بازدارندگی در برابر امریکا در حال پیگیری بود. در این دوره، علاوه بر اقدامات دفاعی، سیاسی و امنیتی، تلاش‌های وسیعی برای ایجاد ذهنیت درباره تهدیدات دشمنان انقلاب به ویژه

[ صفحه 87]

امریکا و پیوستگی سایر تهدیدات داخلی و اقدامات عراق با منافع امریکا صورت گرفت. شکل‌گیری این ذهنیت زمینه‌ی نوعی آمادگی روحی و عملی را برای دفاع فراهم ساخت. این مهم گرچه آثار خود را با حمله عراق به ایران آشکار کرد ولی در بازدارندگی عراق برای حمله به ایران تأثیری نداشت